نهنــگنهنــگ عضو تأیید شده است. نویسنده رسمی ادبیات نویسنده رسمی ادبیات مدیر بازنشسته نویسنده رسمی نوشتهها نوشتهها 3,675 پسندها پسندها 6,215 امتیازها امتیازها 338 سکه 157 1/16/24 #1 ای روزگار! از چه کسی میتوان گرفت تاوان این جوانیِ از دست رفته را؟ [مجید ترکآبادی] آخرین ویرایش توسط مدیر: 1/16/24
نهنــگنهنــگ عضو تأیید شده است. نویسنده رسمی ادبیات نویسنده رسمی ادبیات مدیر بازنشسته نویسنده رسمی نوشتهها نوشتهها 3,675 پسندها پسندها 6,215 امتیازها امتیازها 338 سکه 157 1/16/24 #2 جدائی تو هلاکم ز اشتیاق تو کرد تو با من آنچه نکردی غم فراق تو کرد [محتشم کاشانی] آخرین ویرایش توسط مدیر: 1/16/24
نهنــگنهنــگ عضو تأیید شده است. نویسنده رسمی ادبیات نویسنده رسمی ادبیات مدیر بازنشسته نویسنده رسمی نوشتهها نوشتهها 3,675 پسندها پسندها 6,215 امتیازها امتیازها 338 سکه 157 1/16/24 #3 طومار ناامیدی ما ناگشودنیست پیچیدهایم در گرهی اشک، آه را... [صائب تبریزی] آخرین ویرایش توسط مدیر: 1/16/24
نهنــگنهنــگ عضو تأیید شده است. نویسنده رسمی ادبیات نویسنده رسمی ادبیات مدیر بازنشسته نویسنده رسمی نوشتهها نوشتهها 3,675 پسندها پسندها 6,215 امتیازها امتیازها 338 سکه 157 1/16/24 #4 گفتم: «بدوم تا تو همه فاصله ها را» تا زودتر از واقعه گویم گله ها را چون آینه پیش تو نشستم که ببینی در من اثر سخت ترین زلزله ها را [محمدعلی بهمنی] آخرین ویرایش توسط مدیر: 1/16/24
گفتم: «بدوم تا تو همه فاصله ها را» تا زودتر از واقعه گویم گله ها را چون آینه پیش تو نشستم که ببینی در من اثر سخت ترین زلزله ها را [محمدعلی بهمنی]
نهنــگنهنــگ عضو تأیید شده است. نویسنده رسمی ادبیات نویسنده رسمی ادبیات مدیر بازنشسته نویسنده رسمی نوشتهها نوشتهها 3,675 پسندها پسندها 6,215 امتیازها امتیازها 338 سکه 157 1/16/24 #5 از بس که ملول از دل دلمره خویشم هم خسته بیگانه هم آزرده خویشم این گریه مستانه من بیسببی نیست ابر چمن تشنه و پژمرده خویشم آخرین ویرایش: 1/16/24
از بس که ملول از دل دلمره خویشم هم خسته بیگانه هم آزرده خویشم این گریه مستانه من بیسببی نیست ابر چمن تشنه و پژمرده خویشم
نهنــگنهنــگ عضو تأیید شده است. نویسنده رسمی ادبیات نویسنده رسمی ادبیات مدیر بازنشسته نویسنده رسمی نوشتهها نوشتهها 3,675 پسندها پسندها 6,215 امتیازها امتیازها 338 سکه 157 1/16/24 #6 چه رفتن ها که می ارزد به بودن های پوشالی چه آغوشی،چه امّیدی به این احساس تو خالی؟ کبوتر با کبوتر مانده اما از سر اجبار در این دنیای تودرتو،تو دیگر از چه مینالی؟ [محمد لالوی] آخرین ویرایش توسط مدیر: 1/16/24
چه رفتن ها که می ارزد به بودن های پوشالی چه آغوشی،چه امّیدی به این احساس تو خالی؟ کبوتر با کبوتر مانده اما از سر اجبار در این دنیای تودرتو،تو دیگر از چه مینالی؟ [محمد لالوی]
نهنــگنهنــگ عضو تأیید شده است. نویسنده رسمی ادبیات نویسنده رسمی ادبیات مدیر بازنشسته نویسنده رسمی نوشتهها نوشتهها 3,675 پسندها پسندها 6,215 امتیازها امتیازها 338 سکه 157 1/16/24 #7 چه غریب ماندی ای دل نه غمی، نه غمگساری نه به انتظار یاری نه ز یار انتظاری.. [هوشنگ ابتهاج] آخرین ویرایش توسط مدیر: 1/16/24
نهنــگنهنــگ عضو تأیید شده است. نویسنده رسمی ادبیات نویسنده رسمی ادبیات مدیر بازنشسته نویسنده رسمی نوشتهها نوشتهها 3,675 پسندها پسندها 6,215 امتیازها امتیازها 338 سکه 157 1/16/24 #8 من بی تو در غریبترین شهر عالمم بی من تو در کجای جهانی که نیستی؟ [غلامرضا طریقی] آخرین ویرایش توسط مدیر: 1/16/24
نهنــگنهنــگ عضو تأیید شده است. نویسنده رسمی ادبیات نویسنده رسمی ادبیات مدیر بازنشسته نویسنده رسمی نوشتهها نوشتهها 3,675 پسندها پسندها 6,215 امتیازها امتیازها 338 سکه 157 1/16/24 #9 راستی جنس دلت چیست؟! که حتی یک دم به منِ عاشق بیچاره گرفتار نشد... [امیرحسین حسین زاده] آخرین ویرایش توسط مدیر: 1/16/24
نهنــگنهنــگ عضو تأیید شده است. نویسنده رسمی ادبیات نویسنده رسمی ادبیات مدیر بازنشسته نویسنده رسمی نوشتهها نوشتهها 3,675 پسندها پسندها 6,215 امتیازها امتیازها 338 سکه 157 1/16/24 #10 حتی اگر این روزها پایان بیابد دیگر برای زیستن معنا نمانده این نسلِ آدمخوارِ طغیانگر بداند فردای روشن را، به تاریکی کشانده [زهرا میرزایی صحرا] آخرین ویرایش توسط مدیر: 1/16/24
حتی اگر این روزها پایان بیابد دیگر برای زیستن معنا نمانده این نسلِ آدمخوارِ طغیانگر بداند فردای روشن را، به تاریکی کشانده [زهرا میرزایی صحرا]