چه مغرورانه سكوت كردیم
چه مغرورانه التماس كردیم چه مغرورانه از هم گریختیم
غرور هدیه شیطان بود و عشق هدیه خداوند
هدیه شیطان را به هم تقدیم كردیم
هدیه خداوند را از هم پنهان كردیم
می خواهم برگردم به روزهای کودکی آن زمان ها که : پدر تنها قهرمان بود
عشق، تنها در آغو*ش مادر خلاصه میشد
بالاترین نقطه ى زمین، شانه های پدر بود...
بدترین دشمنانم، خواهر و برادرهای خودم بودند
تنها دردم، زانو های زخمی ام بودند
تنها چیزی که میشکست، اسباب بازیهایم بود
و معنای خداحافظ، تا فردا بود
وقـتــے دو قــلــ♥ــب بـــرای یـڪـدیگـــر بـتـپــد
هیچ فاصلـــ ــہ اے دور نیسـﭞ
هیچ زمانے زیــــاد نیسـﭞ
و هیچ عشـــ♥ـــق دیگرے نمے تواند آن دو را از هم دور کند
محڪـم تریـטּ برهاטּ عشــ♥ـــق اعتمــــــــــــــ♥ــــــــــــاد اسـﭞ