فصل اول:
بارقهی روشنایی
در سال ۱۸۰۷ میلادی، فضای وهم آور و سیاهی سراسر انگستان را در برگرفت. شیاطین و جنیان از طریق احضارکنندگان به خانهها رخنه کرده و رعب و وحشت بسیاری را ایجاد کردند.
ربوده شدن کودکان در نیمه شب، به جنون کشیدن زنان میانسال و جنزدگی جوانان سران کشور را به شدت نگران کرد؛ تا جایی که اختشاش و درهم ریختگی عظیمی در پی تزریق نیروی شیطانی به کشور، کلیساها را مجبور به مداخله نمود.
در پی گردهمایی سراسری کلیساها و به دستور شخص مقدس پاپ اسقف اعظم، شکارچیان مقدس وارد عمل شده و تمامی محافل شیاطین و دخمهی جادوگران و ساحرهها را برچیدند. بسیاری از آنان را در آتش سوزانده و تعداد بیشماری در ملاءعام گردن زده شدند.
در پی این پاکسازی گسترده، ساحرههای از مرگ گریخته، به انزوا کشیده شدند و دور از مردم در سایهی پستوها و پنهانی میزیستند. نیروی شر ضعیف شد و آرامش بر انگلستان حکمفرما گشت.
اما این پایان ماجرا نبود زیرا که نجواها ادامه داشت و عهدی که بسته شد خبر از وقوع حوادثی شوم و دهشتناک داشت.
***
۳۰سال بعد_ دیملند
در یکی از شبهای سرد زمستان خانوادهی کلارک همگی در کنار شومینه نشسته بودند. جیمز بر روی بالشتک سرخ رنگ مخملی درست کنار صندلی راحتی پدرش نشسته بود و با چشمان آبی براقش به شعلههای آتش خیره شده بود. جسیکا بر روی مبل کنار پنجره که با پردههای حریر سپید و مخمل خاکستری رنگی آراسته شده بود، زانوانش را در آغو*ش کشیده و در سکوت به صحبتهای پدرش گوش میداد، در حالی که در اثر اضطراب مدام ناخونش را میجوید و موهایش را به پشت گوشش میانداخت.
استیون کتاب تاریخی دستنویس پدرش آرسن را بست و با اشاره به تابلوعه نقاشی شده از پدرش که درست در بالای شومینهی سنگی نصب شده و با یک چراغ دیوارکوب روشنایی یافته بود، در ادامه افزود:
- پدرم یکی از شکارچیان مقدس بود. حدود ۳۷ ساحره رو اسیر و به دستور مقامات کلیسا به آتش کشید. اون پس از سالها مبارزه با نیروهای شیطانی این کتاب تاریخی رو که شامل دقیقترین وقایع عصر خودش بود گردآوری کرد، اما موفق به تکمیل اون نشد.
جسیکا در جایش تکانی خورد و با نگرانی پرسید:
- پدر؟ در بخشی از کتاب راجب یک عهد شیطانی نوشته شده، یعنی ممکنه اونا بر علیه انسانها توطئه کنن؟
استیون گوشهی سبیلهای جوگندمیش را در دست گرفت و با نگرانی که سعی در کنترل آن داشت گفت:
- تعداد زیادی از صحفات کتاب پاره شده و در واقع بخش مهمی از اطلاعات کتاب از بین رفته و متاسفم جس که باید بگم هیج چیز مشخص نیست!
سپس نگاه مضطرب استیون در چشمان جیمز گره خورد و علامت سوال بزرگی که چه کسی صفحات کتاب را از بین برده است و به چه علت؟ در ذهنشان شکل گرفت.