نه پنیرگویی بس است ای تباهستم کرد صغرا به من
رفت با عباس و
من ماندم در کهن
که او کی برفت با عباس اینا به راه؟
آخرین ویرایش:
نه پنیرگویی بس است ای تباهستم کرد صغرا به من
رفت با عباس و
من ماندم در کهن
صدایش هنوز میپچد در سرمپنیرگویی بس است ای تباه
که او کی برفت با عباس اینا به راه؟
هی دختر صحرا بلو بریپنیرگویی بس است ای تباه
که او کی برفت با عباس اینا به راه؟
یهو ول می کنی میری همینهصدایش هنوز میپچد در سرم
از آن روز به بعد دگر پنچرم
دل نکندم ولی از عشق او
یه شعرایی میگم که نگو
یادت نیست منویار من تویی
دلدار و عشقم تویی
???
رفتم که نبینی نازمگولی شدنم روهی دختر صحرا بلو بری
کجا میری به این زودی
هنوز یادمه وقتی میرفتیهو ول می کنی میری همینه
می شینی بیکار دس به سینه
می مونه از تنایی چه گلی بگیره
سر از کوچه عباس اینا درمیاره
هی قلبم شکست نرورفتم که نبینی نازمگولی شدنم رو
خون آشام زمان و وحشی شدنم رو
رفتم که پرات سرجاش بمونه
همون کج اتاق تو دیوونه خونه
زدی باز کانال ۴ حاجیهنوز یادمه وقتی میرفت
فوش داد گفت دنبالم نیا آفت
تو که هیچ پولی نداری
برای کارت شارژ هزاری بهونه میاری