مشاهده فایلپیوست 64133
I was listening to the ocean
داشتم به صدای اقیانوس گوش میدادم
I saw a face in the sand
یه صورتی رو در شن دیدم
But when I picked it up
اما وقتی اونو برداشتم
Then it vanished away from my hands, gone
توی دست هایم یهویی نادید شد
I had a dream I was seven
وقتی هفت سالم بود یه آرزویی داشتم
Climbing my way in a tree
از یک درختی بالا می رفتم
I saw a piece of heaven
و به تیکه از بهشت رو دیدم
Waiting in patience for me, down
که منتظر من بود
And I was running far away
و من به جای خیلی دوری می دویدم
Would I run off the world someday?
آیا ممکنه روزی من این دنیا رو ترک کنم؟
Nobody knows, nobody knows
کسی نمی دونه کسی نمی دونه
And I was dancing in the rain
و من در بارون می رقصیدم
I felt alive and I can’t complain
إحساس شادابی می کردم و نمی تونم گله کنم
But now take me home
اما الان منو ببر خونه
Take me home where I belong
ببین خونه ای که به آن تعلق دارم
I can’t take it anymore
من نمی تونم بیشتر از این تحمل کنم
I was painting a picture
من داشتم نقاشی می کشیدم
The picture was a painting of you
اون نقاشی طرحی از تو بود
And for a moment I thought you were here
و فقط برا یک لحظه فک کردم که اینجایی
But then again, it wasn’t true, gone
اما بارز هم اشتباه بود
And all this time I have been lying
و تمام این مدت من داشتم دروغ می گفتم
Oh, lying in secret to myself
دزدکی به خودم دروغ گفتم
I’ve been putting sorrow on the farthest place on my shelf
من غم و اندوه و ناراحتی رو در دورترین نقطه از خود قرار دادم
La-di-da
And I was running far away
ومن داشتم به به جای دوری می دویدم
Would I run off the world someday?
آیا ممکنه روزی از این دنیا هم برم؟
Nobody knows, nobody knows
هیچ کسی نمی دونه هیچ کسی نمی دونه
And I was dancing in the rain
و من زیر بارون می رقصیدم
I felt alive and I can’t complain
إحساس سرزندگی می کردم ، نمی تونم گله کنم
But now take me home
اما الان منو ببر خونه
Take me home where I belong
ببر خونهای که به اون تعلق دارم
داشتم به صدای اقیانوس گوش میدادم
I saw a face in the sand
یه صورتی رو در شن دیدم
But when I picked it up
اما وقتی اونو برداشتم
Then it vanished away from my hands, gone
توی دست هایم یهویی نادید شد
I had a dream I was seven
وقتی هفت سالم بود یه آرزویی داشتم
Climbing my way in a tree
از یک درختی بالا می رفتم
I saw a piece of heaven
و به تیکه از بهشت رو دیدم
Waiting in patience for me, down
که منتظر من بود
And I was running far away
و من به جای خیلی دوری می دویدم
Would I run off the world someday?
آیا ممکنه روزی من این دنیا رو ترک کنم؟
Nobody knows, nobody knows
کسی نمی دونه کسی نمی دونه
And I was dancing in the rain
و من در بارون می رقصیدم
I felt alive and I can’t complain
إحساس شادابی می کردم و نمی تونم گله کنم
But now take me home
اما الان منو ببر خونه
Take me home where I belong
ببین خونه ای که به آن تعلق دارم
I can’t take it anymore
من نمی تونم بیشتر از این تحمل کنم
I was painting a picture
من داشتم نقاشی می کشیدم
The picture was a painting of you
اون نقاشی طرحی از تو بود
And for a moment I thought you were here
و فقط برا یک لحظه فک کردم که اینجایی
But then again, it wasn’t true, gone
اما بارز هم اشتباه بود
And all this time I have been lying
و تمام این مدت من داشتم دروغ می گفتم
Oh, lying in secret to myself
دزدکی به خودم دروغ گفتم
I’ve been putting sorrow on the farthest place on my shelf
من غم و اندوه و ناراحتی رو در دورترین نقطه از خود قرار دادم
La-di-da
And I was running far away
ومن داشتم به به جای دوری می دویدم
Would I run off the world someday?
آیا ممکنه روزی از این دنیا هم برم؟
Nobody knows, nobody knows
هیچ کسی نمی دونه هیچ کسی نمی دونه
And I was dancing in the rain
و من زیر بارون می رقصیدم
I felt alive and I can’t complain
إحساس سرزندگی می کردم ، نمی تونم گله کنم
But now take me home
اما الان منو ببر خونه
Take me home where I belong
ببر خونهای که به اون تعلق دارم
آخرین ویرایش توسط مدیر: