[ متون زیبا در وصف رفیق و رفاقت ]

روزی هزار بار ..
باید برای دوستانم توضیح بدهم ،
که در دنیای بیرون از متن هایم
پای هیچ عشقی وسط نیست .
باور که نمی کنند ...
جان تو را قسم می خورم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
در دفتر خاطراتم
نوشتم رفیق زیباست
معلم دفتر را دید گفت این رویاست
گفتم ای معلم از نوازش رفیق چه میدانی؟
گفت در عالم رفاقت رفیق همیشه تنهاست
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
اون که بلندت می کنه، وقتی افتادی
دنبالت می گرده، وقتی گم شدی
بیدارت کنه، وقتی خوابی
نزدیکت باشه، وقتی بهش احتیاج داری
باهات بخنده، گریه کنه، آرزو کنه، بجنگه
و در عوض هیچی نخواد بغیر از خود تو
بهش می گن رفیق ؛
… یه تیکه از زندگیت…
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
من دلم مي خواهد
خانه اي داشته باشم پر دوست
کنج هر ديوارش
دوست هايم بنشينند آرام
گل بگو گل بشنو...؛
بر درش برگ گلي مي کوبم
روي آن با قلم سبز بهار
می نويسم اي يار
خانه ي ما اينجاست
تا که سهراب نپرسد ديگر
" خانه دوست کجاست ؟ "
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
رفیق می درخشی می تابی
اما دوری
ماه بودن همین است
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
رفاقت جریانیست درون خون آدم که یکباره می جوشد
وقت هایی که بداند بودنش لازم است
همین به موقع بودن، چگونه بودن می شود اصالتِ یک رفاقت
آدم ها همدیگر را پیدا می کنند از فاصله های خیلی دور، از ته نسبت های نداشته
انگار جایی نوشته بود که این ها باید کنار هم باشند
می شوند همدم، می شوند دوست، می شوند رفیق، اصلا می شوند جان شیرین
درست می نشینند روی طاقچه دل هم، حرف هایشان یک جور خوبی دلنشین است، دل برای خنده هایشان ضعف می رود، اصلا بودنشان شیرین است
وقتی هم که نیستند هی همدیگر را مرور می کنند و مدام گوش به زنگ آمدن هم هستند
خدا این آدم ها را نگیرد از هم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
حکایت رفاقت من با تو،
حکایت "قهوه" ایست،
که امروز به یاد تو، پشت میز کافه ای
تلخِ تلخ نوشیدم
که با هر جرعه،
بسیار اندیشیدم،که این طعم را دوست دارم یا نه؟!
و آنقدر گیر کردم بین دوست داشتن و نداشتن،
که انتظار تمام شدنش را نداشتم
و تمام که شد...
فهمیدم،
باز هم قهوه می خواهم
حتی،
تلخِ تلخ
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
قلب، مهمانخانه نيست که آدم ها بيايند دو سه ساعت يا دو سه روز توی آن بمانند و بعد بروند
قلب، لانه ی گنجشک نيست که در بهار ساخته بشود و در پاييز باد آن را با خودش ببرد
قلب، راستش نمی دانم چيست!
اما اين را می دانم
که فقط جای آدمهای خيلی خيلی خوب است
برای همیشه رفیق
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آنجا که دوست آینه ام را شکست و رفت
هیچ انتظار دیگری از دیگران نبود
از خنده ترحم مردم که بگذریم
با من کسی به غیر غمت مهربان نبود
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
دوست مشمار
آن که در نعمت زند لاف یاری و برادر خواندگی دوست
آن دانم که گیرد دست دوست
در پریشان حالی و درماندگی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین