ما یه ناظم داشتیم تو دبیرستان این پسرشم تو مدرسه ما درس میخوند دو هفته یه بار سر صف پسرش رو صدا میکرد یجوری میزدش صدای بز میداد میگفت ببینید با هیچکس شوخی ندارم
دوست داشتم برگردم به اون دوران که آماده میشدم برم مدرسه، با همون لباس میخوابیدم به مامانم میگفتم فقط پنج دقیقه دیگه بخوابم آخ که چقدر شیرین بود و مزه میداد اون پنج دقیقه خواب