طنز - دانش آموزانه -

‏یه زمان روی خودکار‌ و مدادهاتون اسم و فامیلی و شماره کلاستون رو می‌نوشتین، الان باید روی فندکا بنویسیم​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
هر موقع حس کردین که تو زندگیتون تباه بودین
‏یاد من بیفتین که تو نمایش های مدرسه ، نقش چاه حضرت یوسف رو بازی میکردم:/​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
‏هوا یه جوری شده آدم دلش میخواد بشینه دفتر کتاباشو جلد کنه.​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
‏بچه برادرم میره کلاس زبان، معلمشون تو جلسه اول سیت‌داون و استندآپ رو یادشون داده و بعد پرسیده خبببب حالا وقتی میخوایم بلند شیم بایستیم چی میگیم؟یکی از بچه‌ها جواب داده میگیم «یا علی».​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
+مامان ۱۹ شدم
‏_ کی بیست شد ؟
‏+ مامان ۲۰ شدم
‏_کیا دیگه بیست شدن بجز تو​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
تنها کسی که تو زندگیم موفق شدم توجهشو جلب کنم ناظم دبیرستانمون بود وقتی صبح دیر میرفتم​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
‏یه همسایه داریم پلی استیشن بچشو جمع کرده میگه با این بازیا روحیات بچم خشن میشه، بعد هر بار بچش بهانه ی اونو میگیره با کمربند ساکتش میکنه.
اینو به هر روانشناسی بگی روانی میشه.​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
پیغامگیر خونه اساتید دانشگاه: نه و نیم رو ده نمیدم،بفرمایید؟​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
‏یه تعدادی هم بودن، خودشون مدرسه نمیرفتن و آخر تابستون که میشد نمک‌بازی در میوردن و به بقیه یادآوری میکردن که «باید بری مدرسه‌ها؛ هفت صب صبحگاه داری» یکیشون من بودم.​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
‏نیازمندی: پرسه‌زنی در مرکز شهر، عصر هنگام، بعد از اتمام یک کلاس کم‌اهمیت عمومیِ دانشگاه.​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین