طنز [مِلـمَــن]

  • نویسنده موضوع نویسنده موضوع PerS!aN
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پدری توی بیمارستان نفس‌های آخرش رو میکشید و سه تا پسرهاش بالای سرش بودند. رو کرد به پسر اولی و گفت: رستوران‌ها مال تو.
به پسر دومی گفت: هتل ها هم‌ مال تو.
به پسر آخری هم گفت: عزیزم سوپرمارکت‌ها هم مال تو و از دنیا رفت.

سه تا پسر شروع کردند به گریه و زاری، دکتر که شاهد ماجرا بود گفت : صبر داشته باشید فردا پس فردا سرتون به املاک گرم میشه و داغتون یادتون میره، ولی هیچ‌وقت پدرتون رو فراموش نکنید و براش فاتحه و خیرات کنین.
پسرا گفتن: چی میگی واسه خودت آقای دکتر؟! کدوم ملک؟! کدوم هتل؟!
پدر ما پول نداشت، اون با نیسان آب معدنی می‌فروخت، داشت کاراش رو تقسیم می‌کرد!
[مِلمَن]

@Mr.Soltani
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
‏مهر و محبت مادرے فقط اونجایے ڪه وقتے میوفتادیم زمین،دو تا هم مامانمون میزد تو سرمون میگفت مگه ڪوری؟ =((
[مِلمَن]
‌‌
@نجـوا
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آینده نگری مامانای ایرانی:
دیروز دخترم به دنیا اومده، خب دیگه برم خورد خورد جهیزیشو بگیرم انبار کنم تو خونه:/
[مِلمَن]
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
ویدیو کال زدم به بابام میخنده میگه چقدر دماغت بزرگه
انگار ما اینا رو از غریبه به ارث بردیم
[مِلمَن]
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
با مامانم مشهد بودیم غذای نذری آوردن گفتم نخور شاید مسموم بشی گفت امــام رضا نمیذاره زائرش مسموم بشه گفتم امـام رضا خودش مسموم شد! زد تو گوشم.
[مِلمَن]
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آدمای این خونه
آخر درِ قبر منم باز می‌ذارن.
[مِلمَن]
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
پسر من انقد با مهاجرت کردن فاصله دارم که الان داشتم بهش فکر میکردم دیدم من حتی چمدونشم ندارم. ینی اگه همین الان اوکی بشه که برم باید وسایلم رو بریزم تو کیسه زباله.
[مِلمَن]
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
یه زمان سقف خواسته‌هام از زندگی مبصر آبخوری شدن بود.
[مِلمَن]
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

راننده اسنپ زنگ زد گفت من تو موقعیتم گفتم بدون دستور من شلیک نکن بی جنبه کنسل کرد.
[مِلمَن]
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
ﻳﻪ انسان ﺧﻮﺏ ﻧﻪ دروغ میگه نه بد اخلاقه ﻧﻪ ﺳﻴﮕﺎﺭ ﻣﻴﻜﺸﻪ ﻧﻪ ﺧﻴﺎﻧﺖ میکنه نه وجود داره =))
[مِلمَن]
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین