پدری توی بیمارستان نفسهای آخرش رو میکشید و سه تا پسرهاش بالای سرش بودند. رو کرد به پسر اولی و گفت: رستورانها مال تو.
به پسر دومی گفت: هتل ها هم مال تو.
به پسر آخری هم گفت: عزیزم سوپرمارکتها هم مال تو و از دنیا رفت.
سه تا پسر شروع کردند به گریه و زاری، دکتر که شاهد ماجرا بود گفت : صبر داشته باشید فردا پس فردا سرتون به املاک گرم میشه و داغتون یادتون میره، ولی هیچوقت پدرتون رو فراموش نکنید و براش فاتحه و خیرات کنین.
پسرا گفتن: چی میگی واسه خودت آقای دکتر؟! کدوم ملک؟! کدوم هتل؟!
پدر ما پول نداشت، اون با نیسان آب معدنی میفروخت، داشت کاراش رو تقسیم میکرد!
[مِلمَن]
@Mr.Soltani
به پسر دومی گفت: هتل ها هم مال تو.
به پسر آخری هم گفت: عزیزم سوپرمارکتها هم مال تو و از دنیا رفت.
سه تا پسر شروع کردند به گریه و زاری، دکتر که شاهد ماجرا بود گفت : صبر داشته باشید فردا پس فردا سرتون به املاک گرم میشه و داغتون یادتون میره، ولی هیچوقت پدرتون رو فراموش نکنید و براش فاتحه و خیرات کنین.
پسرا گفتن: چی میگی واسه خودت آقای دکتر؟! کدوم ملک؟! کدوم هتل؟!
پدر ما پول نداشت، اون با نیسان آب معدنی میفروخت، داشت کاراش رو تقسیم میکرد!
[مِلمَن]
@Mr.Soltani
آخرین ویرایش توسط مدیر: