شعر شعرهای بعد او... (:

  • نویسنده موضوع نویسنده موضوع مَـهـوا
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
تو را هیچ گاه آرزو نخواهم کرد !
تو را لحظه ای خواهم پذیرفت که خودت بیایی
نه با آرزوی من …
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
دوستت داشتم
دوستت دارم
و دوستت خواهم داشت
از آن دوستت دارم‌ ها
که کسی نمی‌ داند
که کسی نمی‌ تواند
که کسی بلد نیست
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاش می شد عشق را آغاز کرد
با هزاران گل یاس آن را ناز کرد
کاش می شد شیشه غم را شکست
دل به دست آورد نه این که دل شکست
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت
دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور

“حافظ شیرازی”
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
و نه هیچ یک از مردم این آبادی

به حباب نگران ل*ب یک رود قسم

و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت

غصه هم خواهد رفت

آن چنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند

لحظه ها عریانند
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
به تن لحظه خود جامه اندوه مپوشان هرگز

تو به آیینه، نه! آیینه به تو خیره شده ست

تو اگر خنده کنی او به تو خواهد خندید

و اگر بغض کنی

آه از آیینه دنیا که چه ها خواهد کرد

گنجه دیروزت، پر شد از حسرت و اندوه و چه حیف
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
گرچه او هرگز نمی گیرد ز حال ما خبر
درد او هر شب خبر گیرد ز سر تا پای ما
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
بویِ شور انگیزِ باراڹ می دهی
با نگاهت بر دلم جان می دهی
بسڪہ خوب ومھربان و صادقی
بر دلم عشقی فراوان می دهی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
دیگران چون بروند از نظر از دل بروند
تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آه اگر باز به سویم آیی
دیگراز کف ندهم آسانت
ترسم این شعله ی سوزنده ی عشق
آخر آتش فکند بر جانت

“شعر فروغ فرخزاد“
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین