دلنوشته ♥دلـنـوشـتـه هـاي رضا کاظمی

  • نویسنده موضوع نویسنده موضوع Diako
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
به رود انـداخت خودش را

مـاهیِ کوچکی که

دلَـش دریا بود وُ

خانه اَش برکـه!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مـن مــی روم

تـو بمــان بــا عروســک هــایـت

و تمــام عمـــر

لبــاس هــای مـــرا بــه قــدّشــان انــدازه کـــن !
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
تنهـــایی، مثلِ خُــــداست

نـــه خـــودِ خُـــداست !

چه بخـــواهی ، چه نخــــواهی

بــر تـــو حُکــــــــم می رانـــد !
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نتـــرس !

سگی که پارس میکنـــد حتمـــا که هـــار نیست

ما آدمهــــا هــم

گاهــی از شدت تنهـــــایی

پاچـــه ی خـــودمان را گاز میگیریـــــم !
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
دلیـــلِ هبـــوط

نه تـــو بودی ، نه شیـــطان و نه حتـــی خـــــدا

همــه ی تقصیــــرها گـــردنِ مــن

که خـــدا را شیــــطان را و تـــــو را

آفریـــــــدم !
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
شلــاق زدن نــدارد

اسبــی کــه در راه مـانـده .

یـا ماشه را در دهـانـش بچِکــان

یا کنــارش بمــان - بمیــــر!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
بی تو هم می شود زنده گی کرد

قدم زد، چای خورد، فیلم دید، سفر رفت؛ ...

فقط

بی تو نمی شود به خواب رفت!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
تـو مُـرده ای وُ مـن

نـفس می کـشم هنـوز

و این تنـاقضِ بـزرگ

- مـرگ کـه جـای خـود -

خــدا را هم گیـج کـرده است!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
همـیشه در ذهـنِ پدر

زنی زیـبا قدم می زد

و در خیال مادر، مـردی جوان

ایـن گونه بود که همه ی مـان

حرام زاده شدیـم!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آهـسته و آرام نه؛

ناگهان برو

مثـل گلوله از تفنگ

که تا بخواهی بفهمی

مُخـت پاشیده باشد به دیوار!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 1)
عقب
بالا پایین