دلنوشته ♥دلـنـوشـتـه هـاي رضا کاظمی

  • نویسنده موضوع نویسنده موضوع Diako
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پـدران

راستگوتـرین مردمـانِ زمیـن اَند

وقتـی دو قـدم مانـده به مـرگ

پشتِ پـرده ی چشم های شان را نشان می دهنـد

و مــا

مـادرانِ حقیـقیِ خود را می شناسیـم!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
وقتـی هـر شـب بـه خـانـه بـازمی گـردی

یعنـی نمُـرده ای؛

ولـی مـنِ احمـق،

ندانسته هـر روز با شـاخـه ای گــل

به مـزار زن دیگـری می روم!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
این طور که تــو را زیبـا می نویسنـد، یعنـی:

عـاشق اَت شده اند کـلمات!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
فراموشَت کرده ام

و حالا دیگر سال هاست با زنی می خوابم

که اصلن شبیه تو نیست،

مگر، چشم هایش!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مثل پلنـگی تنـها

که پنـجه به هوای مـاه بکشد

و مـاه؛ نه به دست بیـاید و، نه زخـم بخورد؛

هر شب

بر سنـگِ مزار تـو می نشینـم!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آمـدی. مـانـدی. رفتـی.

درسـت مثـل رعـد و بـرق

کـه تـا بخـواهـی از زیبـایـی ش لـذت ببـری

خـانـه ات را سـوختـه بـاشـد!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
تا دیدار تو
یک شیشه فاصله است و من
مثل ماهی
میانِ تُنگ
و تُنگ
میان دریا

آه، اگر بشکند این دیوار شیشه ای!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
دلتنــگی

یعنـی به تماشـای غـروب بنشینـی وُ

خـورشیـد، در آن سـوی جـهان

به جـای تــو،

در چشـم های او طلـوع کـند!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نیـامـدنَــت بـی دلیـل نیست

چـرا که مـا هـر شـب

بـا زنـی کـه شبـیـهِ تـو اسـتْ مـیخـوابیـم !
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
زن

مردش به جنـگ رفتـه بود

که موهـاش را تراشیـد!

درخـت

پـرنـده اش پریـده بود

کـه پـایـیـز نرسـیده بــرگ ریـزان کرد!


چـه قدر دردشـانْ شبیـه هم است ایـن ها!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 1)
عقب
بالا پایین