دلنوشته ♥ دلنـوشـتـه هـای ♥مــحـمـد مـرکــبـیـآن♥

  • نویسنده موضوع نویسنده موضوع Diako
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پــدر بـزرگ

مـیگفــت "هیچـوقــت نمـی تـوانـی همــه ی حفــره هــا را پُــر کنـی، پـس از دسـت مـی دهـی "
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
تنها دو رفیق، ده فیلم، چند قطعه ی موسیقی..

همه ی زندگی در بکگِراندی از همین چند تنهای دوست داشتنی.

می گفت "غربت هم مثل پدربزرگا وُ مادربزرگا تمام می شود. برمی گردیم خونه.."
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
- بیخیـالِ گلـایه مـادر، بعضی گلـایه ها تُـفِ سر بالاس!

+پس این آرزوهـای به دل مـونده چـی ؟

- پُشـتِ شقیقـه هامَن .. نگـات هم نمی کنم از درد تکـون می خورن ..
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
تو اگر بخواهی
زنـــدگی
آغـــوشِ دوست داشتنی ی خواهــد شد

تو اگر بخواهی
دست می کشم از مـــرگ
و هر آنچه را که برایــم مانده است
در آغــوش می کشـــم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
به اندازه ی چهارده ساعت پـــرواز
به اندازه ی همه ی روزهای طـــولانیِ اینجا
دلم به اندازه ی تمام حســرت هام
تنگـــت است
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
به عکس های دو نفــــره مان نگاه می کنم
حالا
دلم برای خودم تنـــــگ می شود
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
روزهایی که بیشتر می خندیـــدم
روزهایی که اتاق هوای بیشتـــری داشت
روزهایی که تو را داشتــــــم ..
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
هنوز
چیزهای زیادی مانده است،
نمی شود فهمید
کجای روزهایی که زندگی می کنیم
پنهان شده اند..
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
دلخوشی های کوچک
دلخوشی های کوچکِ لعنتی
که پوست می اندازند
می خزند به گذشته
دلخوشی هایی که به دلتنگی می شناسی*
و به جای خالی شان.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نمی تـوان سینـه ای را شکـافت

و دیـد

تـا چه انـدازه درد

در انسـان تـه نشیـن شده است

بایـد ضربـه را خـورد

بایـد دور شد وَ رفت.

زخـم های امسـال

اصـابتِ دردهـایی ست

که دو سالِ پیـش خـورده ایم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 2)
عقب
بالا پایین