DiakoDiako عضو تأیید شده است. مشاورمدیریتانجمن مشاورمدیریت انجمن آقای نمونه نوشتهها نوشتهها 17,502 پسندها پسندها 6,796 امتیازها امتیازها 463 سکه 1,510 1/16/24 #341 بایـد صبـر می کردیـم تـا پای آجرهـا از ایستـادن خستـه شود چراغ هـا پنـجره ها از نـور تُهی شوند آخرین ویرایش توسط مدیر: 1/16/24
DiakoDiako عضو تأیید شده است. مشاورمدیریتانجمن مشاورمدیریت انجمن آقای نمونه نوشتهها نوشتهها 17,502 پسندها پسندها 6,796 امتیازها امتیازها 463 سکه 1,510 1/16/24 #342 بایـد صبـر می کردیـم این دست هـای نـامرئی خانـه را ویـران کننـد کتـابخـانه را خالی کننـد وسطِ اتـاق ظرف هـای مـادر را هـزار ذره، بپـاشند بر سنگ هـای سردِ آشپـزخانـه این دانـه های سی سال زنـدگی را آخرین ویرایش توسط مدیر: 1/16/24
بایـد صبـر می کردیـم این دست هـای نـامرئی خانـه را ویـران کننـد کتـابخـانه را خالی کننـد وسطِ اتـاق ظرف هـای مـادر را هـزار ذره، بپـاشند بر سنگ هـای سردِ آشپـزخانـه این دانـه های سی سال زنـدگی را
DiakoDiako عضو تأیید شده است. مشاورمدیریتانجمن مشاورمدیریت انجمن آقای نمونه نوشتهها نوشتهها 17,502 پسندها پسندها 6,796 امتیازها امتیازها 463 سکه 1,510 1/16/24 #343 بایـد می نشستیـم وُ صبر می کردیـم با چشمانِ بـاز، چشمانِ بستـه و صدای ویـرانی در حـافظه ی مـا ضبط می شد آخرین ویرایش توسط مدیر: 1/16/24
بایـد می نشستیـم وُ صبر می کردیـم با چشمانِ بـاز، چشمانِ بستـه و صدای ویـرانی در حـافظه ی مـا ضبط می شد
DiakoDiako عضو تأیید شده است. مشاورمدیریتانجمن مشاورمدیریت انجمن آقای نمونه نوشتهها نوشتهها 17,502 پسندها پسندها 6,796 امتیازها امتیازها 463 سکه 1,510 1/16/24 #344 بایـد صبـر کرد وُ دیـد بعد از ویـرانیِ سی سال زنـدگی چنـد سـاله شده ایـم آخرین ویرایش توسط مدیر: 1/16/24
DiakoDiako عضو تأیید شده است. مشاورمدیریتانجمن مشاورمدیریت انجمن آقای نمونه نوشتهها نوشتهها 17,502 پسندها پسندها 6,796 امتیازها امتیازها 463 سکه 1,510 1/16/24 #345 آیـا هنـوز صدایـی از جمجمه ای برمی خیـزد تا بلکه بـاز خـانه ای تـازه بسـازیم آخرین ویرایش توسط مدیر: 1/16/24
DiakoDiako عضو تأیید شده است. مشاورمدیریتانجمن مشاورمدیریت انجمن آقای نمونه نوشتهها نوشتهها 17,502 پسندها پسندها 6,796 امتیازها امتیازها 463 سکه 1,510 1/16/24 #346 هیـچ چشـمی تـابوت زن را تـا انتـهای جـاده دنبـال نکـرد تنـها یک خـاطره ی بی جـان از میـان چنـد کوچـه گـذشت و مـاه در سکـوت سوگـواری کرد آخرین ویرایش توسط مدیر: 1/16/24
هیـچ چشـمی تـابوت زن را تـا انتـهای جـاده دنبـال نکـرد تنـها یک خـاطره ی بی جـان از میـان چنـد کوچـه گـذشت و مـاه در سکـوت سوگـواری کرد
DiakoDiako عضو تأیید شده است. مشاورمدیریتانجمن مشاورمدیریت انجمن آقای نمونه نوشتهها نوشتهها 17,502 پسندها پسندها 6,796 امتیازها امتیازها 463 سکه 1,510 1/16/24 #347 اولیـن نفـر بـود کـه فهمیـد، از تَب وُ تاب همیشگـی افتاده ام. پـرسیـد " شبـا کِـی مـی خوابی ؟ " _ زود .. دیگـه خیلـی زود. آخرین ویرایش توسط مدیر: 1/16/24
اولیـن نفـر بـود کـه فهمیـد، از تَب وُ تاب همیشگـی افتاده ام. پـرسیـد " شبـا کِـی مـی خوابی ؟ " _ زود .. دیگـه خیلـی زود.
DiakoDiako عضو تأیید شده است. مشاورمدیریتانجمن مشاورمدیریت انجمن آقای نمونه نوشتهها نوشتهها 17,502 پسندها پسندها 6,796 امتیازها امتیازها 463 سکه 1,510 1/16/24 #348 اینـجا هیچ چیـز باقی نمانـده است مگـر ارواح ِ بی قـرار ِ مردگـان که مـا سعی بر آن داریـم تا زیـر باریکه هایی از زمـان دفن شان کنیـم .. آخرین ویرایش توسط مدیر: 1/16/24
اینـجا هیچ چیـز باقی نمانـده است مگـر ارواح ِ بی قـرار ِ مردگـان که مـا سعی بر آن داریـم تا زیـر باریکه هایی از زمـان دفن شان کنیـم ..
DiakoDiako عضو تأیید شده است. مشاورمدیریتانجمن مشاورمدیریت انجمن آقای نمونه نوشتهها نوشتهها 17,502 پسندها پسندها 6,796 امتیازها امتیازها 463 سکه 1,510 1/16/24 #349 دوســتــت دارم، خــودم را بـه رفتــن زده ام تــا دستــم را بگیـــری. آخرین ویرایش توسط مدیر: 1/16/24
DiakoDiako عضو تأیید شده است. مشاورمدیریتانجمن مشاورمدیریت انجمن آقای نمونه نوشتهها نوشتهها 17,502 پسندها پسندها 6,796 امتیازها امتیازها 463 سکه 1,510 1/16/24 #350 مثل اینکه به گذر زمان کیفیت عکس ها در لپ تاپ هم خراب می شوند! این عکس تا آنجایی که یادمه کیفیت بهتری داشت. خیلی مهم نیست البته. عکس متعلق به دو ، سه سال پیش است به گمانم. هنوز در دوبی می شد زندگی کرد! وَ فکر میکنم حسام این عکس را ازم گرفت. به یاد روزهایی که دیگر خیلی دلم برایشان تنگ نمی شود. آخرین ویرایش توسط مدیر: 1/16/24
مثل اینکه به گذر زمان کیفیت عکس ها در لپ تاپ هم خراب می شوند! این عکس تا آنجایی که یادمه کیفیت بهتری داشت. خیلی مهم نیست البته. عکس متعلق به دو ، سه سال پیش است به گمانم. هنوز در دوبی می شد زندگی کرد! وَ فکر میکنم حسام این عکس را ازم گرفت. به یاد روزهایی که دیگر خیلی دلم برایشان تنگ نمی شود.