دلنوشته ♥ دلنـوشـتـه هـای ♥مــحـمـد مـرکــبـیـآن♥

  • نویسنده موضوع نویسنده موضوع Diako
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
کنــارِ اسمــت

ستــاره مـی زنــم

کـه شـاید نقـش ِ صـورتـت پیـدا شـود.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
از دست های تو
کارهای خارق العاده ای بر می آید
همانجا که هستی، بمان
اجازه بده شعرها از من برایت بنویسند
اجازه بده برایت بخوانم،
تا چه اندازه از بَدوِ دوست داشتنت
پیراهنِ فصل ها
زیباتر شده است.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
در فاصله ی پیشانیِ تو
تا سایه ات
جنگلِ سبزی ست
که پرنده های من
آنجا آرام می گیرند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
هر بار که او
بر نقطه ای از سایه
دست می گذارد
سایه خیز برمی دارد
و آن را با دستکشی می پوشاند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
او را چگونه می خواهی :
با تو باشد وُ
به دیگری فکر کند
یا با دیگری باشد وُ
به تو فکر کند ؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
شبیهِ انسانی که در خواب، می بیند
دیوی ست
که خواب می بیند
انسانی ست در خواب.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
چیزی از او بر کاغذ نمی نویسد
خود را پرت می کند، در او
کاغذی
پس از
کاغذی دیگر.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
من را بیشتر از همه دوست خواهی داشت :
ناپدید می شوم
وقتی دستت را
از روی من برداری.
دستِ تو
دستِ ناپیدایی ست.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
حرف هایت را شنیدم،

سنگین تر از آنها

نگاهم بود

در ردیفِ فوقانیِ کتابخانه

کشیدمش به زور

تا کفِ اتاق

خورد به در

خورد به پایه ی تخت

خورد به دیوار

پرتَش کردم بر سقف.

از حرف های تو وُ نگاهم

سنگین تر، خودم بودم

ملحفه را کشیدم

وَ از مدار زمین

خارج شدم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
عشق، خاکِ لباس اش را می تکاند
وَ انگشتانم را
به دستانت جوش می دهد
با عینک دودیِ بزرگی بر صورتش
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 2)
عقب
بالا پایین