♥ دلـنـوشـتـه عـاشـقـانه ♥

[Diako]

درخت، فصل خزان هم درخت می‌ماند



تو پیش‌فصلِ بهاری، نه اینکه پاییزی

 

[Diako]

نه دلبر در بر است اینجا، نه شوری در سر است اینجا


نه شوقی تا ز جا خیزی، امان از باد پاییزی

 

[Diako]

مثلِ یک کودکِ بدخواب که بازیچه شده
خسته ام
خسته تر از آنکه بگویم چه شُده

 

[Diako]

همه‌ی ما
یک خیابان داریم
یک کافه
و یک عکس
که دو نفره‌هایمان را
با چشم خود دیده بودند
همیشه
آن خیابان
آن کافه
و آن عکس را داریم
اما
آن یک نفر را ...
بگذریم!
چای از دهن افتاد

 

[Diako]

چون باد پریشان قلم پاییزی

می‌آیی و شهر را به هم می‌ریزی

 

[Diako]

عاشقانه های پاییز
در چشمانت رخنه بسته است
نگاهم که میکنی
خشک میشوم و زرد و بعد فرو میریزم
از نگاهت... ...

 

[Diako]

من باتو
پنهان ترین نجوا های عاشقانه پاییز را

به همراه باد خواهم خواند

نسیم برگ ریز تو بر گونه های مشتاقم

آتش پرواز را تند تر می کند

با تو

فصلی نیست

 

[Diako]

چشم تو قاتلیست که هرلحظه هرکجا
آرامش زمین و زمان را بهم زده است
در من شبیه آتشی و شعله میکشی
لبخند توست نظم جهان را بهم زده است

 

[Diako]

پاییز میرسد به تماشای چشمهات
پاییز عاشقانه ترین فصل زندگیست
آیینه ای برای شکستن شدم ببین
اینجا شکستن از غم تو اصل زندگیست

 

[Diako]

باران شروع شد که تو را زندگی کنم
این کوچه را برای عبور تو خوب کرد
باران تمام شد...دل تنهای من شکست
خورشید چشمهای تو در من غروب کرد