همگانی Cafe MOOD

  • نویسنده موضوع نویسنده موضوع سُرمه.
  • تاریخ شروع تاریخ شروع



به مرور میفهمی اونقدراهم که فکرشو میکردی، جایِ نگرانی نیست..
اون لحظه‌ای که جنگ درونت به صُلح ختم میشه، ماندگارترین پارادوکسِ شیرین بین پایان و شروعِ دوباره‌ست..

◇◆◇

مشاهده فایل‌پیوست 293362


۲۱ مهر ۱۴۰۲
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نوشته‌ها
نوشته‌ها
985
پسندها
پسندها
2,548
امتیازها
امتیازها
288
سکه
269
5d5628_232750aad94963ced9b05b597198236037.jpg
نمی‌دونم چطور بهتون بگم؛
ما سر جامون بودیم که مردیم.
یعنی مثلا نشسته بودیم به گلای گلدون آب می‌زدیم، تیله رنگیای بچگیمونو که تازه از تو انباری، بعد کلی بیا و برو، یهو پیدا کرده بودیم می‌شمردیم، نشسته بودیم نگامون به املتِ نارنجی تو ماهیتابه بود، خیلی عادی بودیم که مردیم. بعد مردنمون کسی سراغ ما رو نگرفت، نگفت چرا چندی‌ست به گیسوی کمندت نیست پیچی؟ چون بعدش باز به همون کارا ادامه دادیم... فقط دیگه املت از رنگ و روی دلبرانه افتاده بود و تیله‌ها موقع چیده شدن توی جعبه، افتادن رفتن تو سایه‌ها، گم شدن دوباره... .
- ارغنون، دی، ۱۴۰۲.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
به قول شاعر:
[ می‌خواستم تو را خوشبحت بسازم ]

 
آخرین ویرایش:




" انگار داره میگه: هر چقدر هم ابرهای تیره درونت داری، بازم می‌تونی خودت رو حفظ کنی. نه جوری که خودت به خودت بگی! بلکه این دیگران باشن که هنوز تو رو مثل قبل می‌بینن. "
 
در میان کوچه‌های گذشته گم شده‌ام و هیچ کس نمی‌تواند پیدایم کند
img_20250603_232430_707_77pv.jpg
 
دراین عصر زیبا ...
هر چہ آسایش روح
هر چہ آرامش دڸ
هر چہ تقدیر بلند
هر چہ لبخند قشنڪَ
هر چہ ازلطف خداست
همہ تقدیم شما
0ec129_25415c6ec3-ed45-4369-abbb-5438177031db.jpeg
 
عقب
بالا پایین