طنز [ میم توییت ]

  • نویسنده موضوع نویسنده موضوع مآریان
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
‏بچه همسایمون داشت توی کوچه از باباش خداحافظی میکرد، گفت بابایی خیلی دوست دارم.
داشتم با خودم فک میکردم چقدر احساستیه که ادامه داد: داری میای برام چیپس خلالی، پسته، بستنی و آبمیوه بگیر =)
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
‏ظهری دندونم به شدت درد می‌کرد، زنگ زدم دندون‌پزشکی، با عصبانیت گفتم «من فردا نمی‌تونم بیام، همین عصری رو اوکی کنین دیگه»، و بعد تهدید‌آمیزطور ادامه دادم «یا همین امروز یا دیگه نمیام.» گفت «خب نیاین.» :‌))))))))))
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
شما هم یه فامیلی دارید که همه میترسن دعوتش کنن عروسی چون اگه بیاد یه چیزی میگه دعوا راه میندازه یا فقط عمه منه؟!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
‏واقعا چه رمزی میزنید که دست همتون مثل نقل و نبات ۱۳پرومکسه، مگه باهم فقیر نشدیم لامصبا؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
‏برای مادربزرگم یه پرستار دختر ۲۵ ساله گرفتن از بس خوشگله روند دید بازدیدش از ملاقاتیاش بیمارستان میلادم بیشتر شده،دیگه یه دفتر درست کردیم اسمارو مینویسیم بعضیا دوبار نیان
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آیفون ۱۳ پرومکس می‌خرید مترو هم سوار میشید؟
من یه سری تو بانک ۵۰هزار تومن پول نقد برنده شدم
دوستام اندازه یه تومن ازم شیرینی گرفتن فقط...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
شكيرا با پيكه به هم نزده رفت تو يه رابطه جديد! اينا تراپيستاشون كين؟
من كات كه ميكنم تا ٦ ماه اول گريه و قليون، ٦ ماه دوم سفر و ولخرجى، ٦ ماه سوم هر مردى مياد نزديكم جيغ ميزنم دور ميشم و از ٦ ماه بعد هم هرچى ميگردم كيس خوب گير نمياد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
یارو داشت با تلفن حرف میزد میگفت ببین من ۱۲ سال تو کارخونه روغن کار کردم همه‌ جام روغنی شده ولی باز این حرفت نرفت تو ماتحت من ، قانع نشدنش و قشنگ با رسم شکل داشت توضیح میداد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
‏تو سوپری یه پسر بچه خوشگل بانمک داشت شیطونی میکرد
‏صاحب سوپری از خانوم پرسید بچه شماست؟ خانوم با ذوق گفت بله و منتظر شنیدن تعریف از گل پسرش بود
‏صاحب سوپری گفت دیوونه‌س؟؟ :))) جمش کن بچه رو اینجا رو بهم ریخت
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
‏باورم نمی‌شه تو مدرسه اجازه می‌خواستیم که بریم دستشویی و معلما بهمون اجازه نمی‌دادن. یعنی چی؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
عقب
بالا پایین