|✖ ضـَـرَبــانِ مَعکـــ♥ـــوس✖|

  • نویسنده موضوع نویسنده موضوع Diako
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
گفتم : از حرفام نرنجیدی؟
گفت : نه!
گفتم : ولی هر کی بود یه چیزی بهم میگفت!
گفت : مادرم انسولین میزنه، اوایل خیلی دردش میگرفت،بعدش کمتر شد!
حالا هر وقت سوزنو تو پوستش فرو میکنه، فقط میخنده.
الان منم اونطوری ام...!

#حمید_جدیدی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
امروز
عجیب هوایِ آغو*ش داشتم
می خواستم
که گم شوم در بازوانِی
که می فهمد معنیِ بغضم را ...

|عادل دانتیسم|
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
اصلاً
مهم نيست
تو چند ساله باشي
من همسن و سال تو هستم
مهم نيست
خانه‌ات کجا باشد
براي يافتنت کافي است

چشم‌هايم را ببندم
خلاصه بگويم
حالا
هر قفلي که مي‌خواهد
به درگاه خانه‌ات باشد
عشق پيچکي است
که ديوار نمي‌شناسد...

|گروس عبدالملکيان|
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
روزها پُر و خالی می‌شوند ...!

مثلِ فنجان‌هایِ چای ،
در کافه‌هایِ بعد از ظهر ...!

اما ،
هیچ اتفاقِ خاصی نمی‌افتد ...!

اینکه مثلاً تو ناگهان ،
در آن سوی میز نشسته باشی ...!

|رسول یونان|
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مردی ‌به اینکه عشقِ ده زن بوده باشی نیست...
مردان قدرتمند تنها یک نفر دارند...!

|امیدصباغ نو|
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
برای زیستن هنوز بهانه دارم
من هنوز می توانم
به قلبم که فرسوده است
فرمان بدهم
که تو را دوست داشته باشد…

|احمدرضااحمدی|
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
بعضی اتفاقها را هیچ چیز
نمیتواند جبران کند؛
مثلا
همین
رفتنت ...
#رضاکریمپور
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
دوست داشتنت دریاست!
گاه آرام و پُر از سکوت،
گاه طوفانی و پُر از هراس؛
من
سال هاست
دل به دریا زدم...!

#سمیرا_آنالویی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
چشم هایت را
ببند...!
این روز ها
مردم را
به جرم
حمل سلاح سرد،
دستگیر میکنند...!

#صفا_وهابی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
والاپیامبر!
یادت هست
شبی در خواب گفتی:
تنها می شوی...
حرفت تعبیر شد
عاقبت شاعر شدم...!

#حسین_محبی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین