رواق منظر چشم من آشیانه توستراه پنهانی میخانه نداند همه کس
جز من و زاهد و شیخ و دوسه رسوای دگر
کرم نما و فرودآ که خانه خانه توست
آخرین ویرایش توسط مدیر:
رواق منظر چشم من آشیانه توستراه پنهانی میخانه نداند همه کس
جز من و زاهد و شیخ و دوسه رسوای دگر
تویی آن گوهر پاکیزه که در عالم قدسرواق منظر چشم من آشیانه توست
کرم نما و فرودآ که خانه خانه توست
کس چو حافظ نگشاد از رخ اندیشه نقابتویی آن گوهر پاکیزه که در عالم قدس
ذکر خیر تو بود حاصل تسبیح ملک
ذره خاکم و در کوی تو ام جای خوش است ترسم ای دوست که بادی ببرد ناگاهمکس چو حافظ نگشاد از رخ اندیشه نقاب
تا سر زلف سخن را به قلم شانه زدند
من نگویم که مرا از قفس آزاد کنیدذره خاکم و در کوی تو ام جای خوش است ترسم ای دوست که بادی ببرد ناگاهم
در دایره وجود موجود علیستمن نگویم که مرا از قفس آزاد کنید
قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید
تا سر زلف تو در دست نسیم افتادستدر دایره وجود موجود علیست
اندر دوجهان مقصد و مقصود علیست
گرخانه اعتقاد ویران نشدی
من فاش بگفتمی که معبود علیست
تا نیست نگری ره هستت ندهندتا سر زلف تو در دست نسیم افتادست
دل سودا زده از غصه دو نیم افتادست
در بهای بوسه جانی طلبتا نیست نگری ره هستت ندهند
وین مرتبه با همت پستت ندهند
ثواب مسجد و محراب و منبردر بهای بو*سه جانی طلب
میکنند این دلستانان الغیاث