شعر اشعار دو بیتی

  • نویسنده موضوع نویسنده موضوع m.amir
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
گاهی سخنم به صد جنون بنویسند
گاه از سر عقل ذوفنون بنویسند

گر از فضلایند به زر نقش کنند
ور عاشق زارند به خون بنویسند
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
من کـه قـدر گـهر پاک تـو مـی‌دانستم
ز چـه مـفقود شـدی؟ ای گهر کـانی من

من که آب تو ز سرچشمهٔ دل مـی‌دادم
آب و رنگت چه شد ای لالهٔ نعمانی من؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
ای دیر ب دست آمده بس زود برفتی
آتش زدی اندر دل و چون دود برفتی
چون آرزوی تنگدلان دیر رسیدی
چون دوستی سنگدلان زود برفتی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
یاری که به نزد او گل و خار یکیست
در مذهب او مصحف و زنار یکیست
ما را غم آن یار چرا باید خورد
کو را خر لنگ و اسب رهوار یکیست


مولانا
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
هزار جهد بکردم که یار من باشی
مرادبخش دل بی‌قرار من باشی
چراغ دیده شب زنده دار من گردی
انیس خاطر امیدوار من باشی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
ای کاش که جای آرمیدن بودی
یا این ره دور را رسیدن بودی
کاش از پی صد هزار سال از دل خاک
چون سبزه امید بر دمیدن بودی … خیام ..
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مَرگ اگر مَرد است گو نَزد ِمن آی
تا در آغو*شَش بِگیرَم تـَــنگ تـَــنگ

مَن از او جـانـی سـتـانم جــاودان
او ز ِمـَن دَلـقی ستـاند رَنـگ رَنـگ

سعدی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
دگر آن شب است امشب
که ز پِی سحر ندارد
من و باز آن دعاها
که یکی اثر ندارد...

#وحشی_بافقی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Sreanoosh
یکی از ما دو نفر کشته به دست دگری است
باش تا کار من و عقل به فردا بکشد

زخمی کینه ی من! این تو و این سینه ی من
من خودم خواسته ام کار به اینجا بکشد

#فاضل_نظری
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Sreanoosh
صنما جفا رها کُن
کَرَم این روا ندارد
بِنِگر به سوی دَردی
که زِ کَس دوا ندارد

زِ فلک فُتاد طشتم
به مُحیطْ غَرقه گشتم
به درونِ بَحْر جُز تو
دلم آشنا ندارد

_مولانا
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Sreanoosh
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین