1) که؛ منظور از آن مکه است. (آل عمران، آیه۹۶) بکّ به معنای کسر است و چون مکه سرزمینی است که در آن جا گردن مستکبران شکسته می شود و خوار و ذلیل می شوند به آن مکه می گویند.
2) المدینة؛ این کلمه به معنای شهر است و ۱۴ بار در قرآن کریم تکرار شده است که در برخی موارد منظور مدینه الرسول مراد است.
3) بدر؛ اسم چاهی بین مکه و مدینه که جنگ بدر در سال دوم هجرت در آن جا واقع شد. این کلمه یک بار در قرآن کریم سوره آل عمران آیه۱۲۳آمده است.
4) حنین؛ نام دره ای میان مکه و طائف که جنگ حنین در آن جا واقع شد. این کلمه یک بار در قرآن کریم سوره توبه آیه۲۵ آمده است.
5) عرفات؛ نام تپه ای در شمال مکه است که یکی از اعمال حج ماندن ظهر تا غروب روز نهم ذی حجه در آن جا است. این کلمه یک بار در قرآن کریم سوره
بقره آیه۱۹۸ آمده است.
6) مشعر؛ بین عرفات و منا واقع شده و به آن مزدلفه نیز می گویند. که شب دهم ذی حجه در آن جا بیتوته می کنند. این کلمه یک بار در قرآن کریم سوره
بقره آیه۱۹۸ آمده است.
7) بابل؛ شهری باستانی که در عراق و اطراف رود فرات قرارداشته است. این کلمه یک بار درقرآن کریم سوره بقره آیه۱۰۲آمده است.
8) مصر؛ به معنای شهر است، ولی برای سرزمینی که فرعون در آن جا حکومت می کرد و موسی در آن جا به دنیا آمد و در برابر فرعون قیام کرد و درهمان جا یوسف زندانی بود. هر گاه این کلمه غیر منصرف به کار رود مراد همین سرزمین است که سه بار به صورت غیر منصرف در قرآن کریم به کار رفته است و هرگاه به صورت منصرف به کار رود به معنای لغوی آن است که در قرآن کریم یک بار به صورت غیر منصرف به کار رفته است. (بقره، آیه۶۱)
9) احقاف؛ سرزمینی است که حضرت هود در آن جا دستورات الهی را تبلیغ می کرد. این مکان میان عمان و یمن واقع شده است. چون آنجا ریگستان بوده به آن احقاف می گفته اند. این کلمه یک بار در قرآن کریم آمده است. (احقاف
آیه۲۱)
10) طورسینا؛ این کلمه یک بار در قرآن کریم آمده است. (مؤمنون، آیه ۲۰) و یک بار به صورت «طور سینین» (سوره تین، آیه۲) آمده است. منظور کوه طور و
صحرای سینا است که در مصر و کنار فلسطین و اردن قراردارد.
11) جودی؛ نام کوهی است که کشتی نوح پس از پایان یافتن توفان بر آن پهلو گرفت. این کلمه یک بار در قرآن کریم آمده است. (هود، آیه۴۴)
12) طوی؛ مکان مقدسی است که در آن جا خدای متعال به حضرت موسی دستور داد کفش هایش را از پایش درآورد و در آن جا نبوت و رسالت او آغاز گشت. این کلمه دو بار در قرآن کریم آمده است. (طور، آیه۱۲ و نازعات، آیه۱۶)
13) کهف؛ نام غاری است که اصحاب کهف در آن جا ۳۰۹ سال در آن به خواب رفتند. این کلمه ۴ بار در قرآن کریم تکرارشده است. داستان اصحاب کهف در سوره کهف آمده است.
14) عرم؛ در قرآن کریم از سیل عرم یادمی کند که در سبأ رخ داد. (سبأ، آیه
۱۶) در این که منظور از عرم چیست اختلاف نظر است. برخی گفته اند مراد، وادی عرم و محل سد مآرب است و برخی دیگر گفته اند مراد، سیل سخت یا سیلی
که از باران تند و زیاد است.
15) صریم؛ قرآن کریم از باغی مانند صریم یادمی کند. (قلم، آیه۲۰) گفته اند مراد از صریم زمین بی آب و علفی در یمن است و ممکن است معنای لغوی آن
(درختی که میوه نمی دهد) مراد باشد و ممکن است شب تاریک یا قطعه ای از ریگ سیاه مراد باشد.
) گاو:« إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَةً » (بقره / ۶۷) خداوند به شما دستور میدهد ماده گاوی را ذبح کنید.
2) شتر:« هذِهِ ناقَةُ اللَّهِ لَکُمْ آیَةً » (اعراف / ۷۳) این شتر الهی برای شما معجزهای است.
3) مار:« فَأَلْقاها فَإِذا هِیَ حَیَّةٌ تَسْعی» (طه / ۲۰) پس موسی آن(عصا)را افکند، که ناگهان ماری شد که به هر سو میشتافت.
4) اژدها:« فَأَلْقی عَصاهُ فَإِذا هِیَ ثُعْبانٌ مُبِینٌ » (اعراف / ۱۰۷) (موسی) عصای خود را افکند، ناگهان اژدهایی آشکار شد.
5) ملخ:« یَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْداثِ کَأَنَّهُمْ جَرادٌ مُنْتَشِرٌ» (قمر / ۷) همچون ملخهای پراکنده از قبرها خارج میشوند.
6) خوک:« أَوْ لَحْمَ خِنزِیرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ » (انعام / ۱۴۵) یا گوشت خوک که اینها پلیدند.
7) میمون:« فَقُلْنا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَةً خاسِئِینَ » (بقره / ۶۵) ما به آنها گفتیم: به صورت بوزینههایی طرد شده درایید.
8) قورباغه:« فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمُ الطُّوفانَ وَ الْجَرادَ وَ
الْقُمَّلَ وَ الضَّفادِعَ » (اعراف / ۱۳۳) سپس (بلاها را پشت سر هم بر
آنها نازل کردیم) طوفان و ملخ و افت گیاهی و قورباغههاو…
) زنبورعسل:« وَ أَوْحی رَبُّکَ إِلَی النَّحْلِ » (نحل / ۶۸) و پروردگار تو به زنبورعسل وحی (الهام غریزی) نمود.
12) مگس:« إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ یَخْلُقُوا
ذُباباً » (حج / ۷۳) کسانی را که غیر از خدا میخوانید،هرگز نمیتوانند مگسی بیافرینند.
13) شانه به سر یا هدهد:« فَقالَ لا أَرَی الْهُدْهُدَ » (نمل / ۲۰) (و سلیمان )گفت:چرا هدهد را نمیبینم.
14) پشه:« إِنَّ اللَّهَ لا یَسْتَحْیِی أَنْ یَضْرِبَ مَثَلاً ما
بَعُوضَةً فَما فَوْقَها » (بقره / ۲۶) خداوند از اینکه (به موجودات ظاهرا کوچکی مانند) پشه و حتی کمتر از آن، مثال بزند شرم نمیکند.
15) استر:« وَ الْخَیْلَ وَ الْبِغالَ وَ الْحَمِیرَ لِتَرْکَبُوها وَ
زِینَةً » (نحل / ۸) هم چنین اسبها واسترها و الاغها را آفرید، تا بر آنها سوار شوید و زینت شما باشد.
16) الاغ:« کَمَثَلِ الْحِمارِ یَحْمِلُ أَسْفاراً » (جمعه / ۵) مانند الاغی هستند که کتابهایی حمل میکنند.
17) اسب:« وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ
رِباطِ الْخَیْلِ » (انفال / ۶۰) هر نیرویی در قدرت دارید، برای مقابله با آنها (دشمنان) آماده سازید و (همچنین) اسبهای ورزیده.
18) ماهی:« فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ وَ هُوَ مُلِیمٌ » (صافات / ۱۴۲) (او را به دریا افکندند) و ماهی عظیمی او را بلعید، در حالیکه مستحق سرزنش بود.
) سگ:« فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ »
(اعراف / ۱۷۶) مثل او همچون سگ (هار ) است که اگر به او حمله کنی ، دهانش را باز، و زبانش را بیرون میآورد.
22) مورچه« قالَتْ نَمْلَةٌ یا أَیُّهَا الَّنمْلُ ادْخُلُوا مَساکِنَکُمْ » (نمل / ۱۸) مورچهای گفت: به لانههای خود بروید.
23) موریانه:« ما دَلَّهُمْ عَلی مَوْتِهِ إِلاَّ دَابَّةُ الْأَرْضِ
تَأْکُلُ مِنْسَأَتَهُ » (سبا / ۱۴) کسی آنها را از مرگ وی آگاه نساخت مگر موریانه که عصای او را میخورد.
24) گرگ:« وَ تَرَکْنا یُوسُفَ عِنْدَ مَتاعِنا فَأَکَلَهُ الذِّئْبُ »
(یوسف / ۱۷) و یوسف را نزد اثاث خود گذاردیم، وگرگ او را خورد.
25) گوسفند:« وَ مِنَ الْبَقَرِ وَ الْغَنَمِ حَرَّمْنا عَلَیْهِمْ
شُحُومَهُما » (انعام / ۱۴۶) واز گاو وگوسفند پیه وچربیشان را بر آنان (یهودیان)تحریم نمودیم.
26) عنکبوت:« إِنَّ أَوْهَنَ الْبُیُوتِ لَبَیْتُ الْعَنْکَبُوتِ » (عنکبوت / ۴۱) سستترین خانهها، خانه عنکبوت است.
27) کلاغ:« فَبَعَثَ اللَّهُ غُراباً یَبْحَثُ فِی الْأَرْضِ » (مائده /
۳۱) سپس خداوند کلاغی را فرستاد که در زمین، جستجو (و کند و کاو) میکرد.
28) پروانه:« یَوْمَ یَکُونُ النَّاسُ کَالْفَراشِ الْمَبْثُوثِ » (قارعه / ۴) روزی که مردم مانند پروانههای پراکنده خواهند بود.
29) حیوانات شکاری: « قُلْ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّباتُ وَ ما عَلَّمْتُمْ
مِنَ الْجَوارِحِ » (مائده / ۴) بگو برای شما هر چه پاکیزه است حلال شده،
صدای که به سگان شکاری آموختهاید.
30) ماده شتر: « ما جَعَلَ اللَّهُ مِنْ بَحِیرَةٍ » (مائده / ۱۰۳) خدا برای شتر ماده حکمی مقرر نفرموده.
) شتر آزاد که برای نذری و قربانی گذاشته شود: « ما جَعَلَ اللَّهُ
…وَ لا سائِبَةٍ » (مائده / ۱۰۳) خدا حکمی مقرر نفرموده برای شتر نذر شده.
32) گوسفند ماده: « وَ لا وَصِیلَةٍ » (مائده / ۱۰۳) خداوند حکمی مقرر نفرموده برای گوسفند.
33) شتر آزاد: « وَ لا حامٍ » (مائده / ۱۰۳) خداوند حکمی مقرر نفرموده برای شتر آزاد.
34) شتران بارکش: « وَ مِنَ الْأَنْعامِ حَمُولَةً » (انعام / ۱۴۲) و از بعضی از حیوانات استفاده باربری و سواری کنید.
35) چهارپایان: « وَ مِنَ الْأَنْعامِ » (انعام / ۱۴۲) و از بعضی از حیوانات.
36) دستههای مرغان: « وَ أَرْسَلَ عَلَیْهِمْ طَیْراً أَبابِیلَ » (فیل / ۳) و بر سر آنها پرندگانی را گروه گروه فرستاد.
37) اسبان نیکو: « إِذْ عُرِضَ عَلَیْهِ بِالْعَشِیِّ الصَّافِناتُ
الْجِیادُ » (ص / ۳۱) یاد کن وقتی را که بر او اسبهای بسیار تند و نیکو را هنگام عصر ارائه دادند.
38) میش ماده: « وَ لِیَ نَعْجَةٌ واحِدَةٌ » (ص / ۲۳) و من یک میش دارم.
39) قربانی که به مکه فرستند: « وَ الْبُدْنَ جَعَلْناها لَکُمْ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ » (حج / ۳۶) و نحر شتران فربه را از شعائر حج قرار دادیم.
40) اسبان دونده: « وَ الْعادِیاتِ ضَبْحاً » (عادیات / ۱) قسم به اسبانی که نفسشان به شماره افتاده.
41) گوساله: « ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ » (بقره / ۵۱) پس شما گوساله پرستی اختیار کردید.
42) شتران ده ماهه آبستن: « وَ إِذَا الْعِشارُ عُطِّلَتْ » (تکویر / ۴) و شتران آبستن به کلی رها کنند و بدور افکنند.
43) گاو میانسال: « عَوانٌ بَیْنَ ذلِکَ » (بقره / ۶۸) بلکه میان این دو
9) چانه: « إِنَّا جَعَلْنا فِی أَعْناقِهِمْ أَغْلالاً فَهِیَ إِلَی
الْأَذْقانِ فَهُمْ مُقْمَحُونَ » (یس / ۸) ما درگردنهای آنان غلهایی قرار دادیم که تا چانهها ادامه دارد و سرهای آنان را به بالا داشته است.
11) رحم: « أَمَّا اشْتَمَلَتْ عَلَیْهِ أَرْحامُ الْأُنْثَیَیْنِ » (انعام / ۱۴۳) یا آنچه شکم مادهها در برگرفته؟
12) روده: « وَ سُقُوا ماءً حَمِیماً فَقَطَّعَ أَمْعاءَهُمْ » (محمد /
۱۵) و آبی جوشان به خوردشان داده می شود (تا) رودههایشان را از هم فرو پاشد.
13) پوست: « کُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً » (نساء
/ ۵۶) هر گاه پوستهای تنشان (در آن) بریان گردد (و بسوزد) پوستهای دیگری به جای آن قرار میدهیم.
14) حنجره: « إِذِ الْقُلُوبُ لَدَی الْحَناجِرِ » (غافر / ۱۸) آنگاه که جانها به گلو گاه میرسد.
15) خون: « نُسْقِیکُمْ مِمَّا فِی بُطُونِهِ مِنْ بَیْنِ فَرْثٍ وَ دَمٍ
لَبَناً خالِصاً سائِغاً لِلشَّارِبِینَ » (نحل / ۶۶) ازدرون شکم آنها، از میان غذاهای هضم شده و خون، شیر خالص و گوارا به شما مینوشانیم.
از آغاز آفرینش انسان، طبیعت، نخستین و مهربانترین همدم او بوده است. با مراجعه به تاریخچه تمامی علوم، میتوان دریافت که پیدایش بیشتر آنها در طبیعت ریشه دارد.
امروزه در روان شناسی و جامعه شناسی اثبات شده که طبیعت چونان دوستی مهربان، مؤثرین عامل در اخلاق و سرشت مردم سراسر دنیاست. مردمان نواحی پر محصول، گشاده دستی و سخاوت را از مدرسه طبیعت میآموزند و تلاش و سخت کوشی نیز درس طبیعت در مناطق کویری است. همان قدر که فرزندان نواحی گرم سیر، بردبارند، مردم سرزمینهای سرسبز، پراحساسند.
نکته دیگر آنکه بزرگان بسیاری از ادیان، طبیعت را آموزگار بشر میدانند و بر این عقیده اند که آدمی نه تنها میتواند از طبیعت درس هایی بی شمار بگیرد، بلکه میتواند اصول اخلاقی، فکری و معنوی بسیاری از آن بیاموزد. (۲)
خداوند در قرآن کریم به درسهای گوناگونی از طبیعت اشاره کرده و به بشر دستور داده است با سیر و گردش در زمین (۳) و تفکر در طبیعت، از آموزههای آن استفاده کند.