تلفیق ناموزونی از شک و یقینیم
وصلیم، وصالمان گره خورده به هذیان
آیینه را بشکن، این دیرین حجاب را
آیینه را بشکن، بیا نزدیک رویای دوردست
آیینه را بشکن، تمامت سرداب حیران
آیینه را بشکن، رها کن آخرین پروانهات را
شب شد رویایمان، آیینه خواب است
کور شد چشمان نور، آیینه زخم است
گمگشته صدایی آشنا، آیینه هجر است
بود و نبودنهایمان، شهروندان احزان
ما هردو دلتنگیم، مجنون جرعهای عشق
آشنایانی غریبیم، دلها مخروبهی عشق
مرهم ندارد زخممان، آیینه سوگ است
حرفی بزن تنها رفیق، آیینه راز است
تنها نمان راهی بیاب، آیینه راه است
آیینه را بشکن، که آزادی همین است
[جرعهای از مجموعه اشعار کالبد مظلم]
[شاعر: ماهورا.ف]
وصلیم، وصالمان گره خورده به هذیان
آیینه را بشکن، این دیرین حجاب را
آیینه را بشکن، بیا نزدیک رویای دوردست
آیینه را بشکن، تمامت سرداب حیران
آیینه را بشکن، رها کن آخرین پروانهات را
شب شد رویایمان، آیینه خواب است
کور شد چشمان نور، آیینه زخم است
گمگشته صدایی آشنا، آیینه هجر است
بود و نبودنهایمان، شهروندان احزان
ما هردو دلتنگیم، مجنون جرعهای عشق
آشنایانی غریبیم، دلها مخروبهی عشق
مرهم ندارد زخممان، آیینه سوگ است
حرفی بزن تنها رفیق، آیینه راز است
تنها نمان راهی بیاب، آیینه راه است
آیینه را بشکن، که آزادی همین است
[جرعهای از مجموعه اشعار کالبد مظلم]
[شاعر: ماهورا.ف]