مقدمه:
تا ابد هیچچیز پا برجا نمیماند. میگویند از خاکستری که بقایای یک ققنوس است، ققنوس جدیدی متولد خواهد شد. اما اگر آن ققنوس من باشم و مرگ ابدیت من، آنگاه چه میشود؟ خالق حومورا میگوید: الدورادو پنهان شد زیرا طلا ارزش خود را از دست میداد. اسید خلق شد تا آتش مغرور نشود. پس بدانید هیرونا تا ابد در کنار شما باقی میماند. به او اعتماد نکنید، زیرا او تنها یک پرنسس است، کسی که در تنهایی غرق گشته و مرداب ترس را در حومورا خلق کرده است! اکنون حیوانات ترسناکی پای به حومورا نهادهاند. موجوداتی که خالق آنها اینبار خدای حومورا نیست! گفت بدانید روزگاری او خواهد آمد. کسی که آتشی به رنگ مشکین و جن*سی از اسید خواهد داشت!
سخن نویسنده:
درود دوستان عزیز، امیدوارم توی این روز های بد حال دلتون خوب باشه. ممنون که دوباره همراه منید. تا به الان همه فهمیدید که جلد دوم با ژانر ترسناک آغشته شده اما نگران نباشید؛ عدهای گفتن ترسناک نمیخونن و از رها کردن کابوس افعی اندوهگین بودند. میخوام بگم ترس رمان در تعادل نوشته میشه. نه خیلی ترسناک که شما رو زده کنه و نه خیلی بی انرژی که شما رو خسته. جلد دوم رو با استرس میخوام شروع کنم. نمیدونم چرا اما شاید چون حرفهای زیادی برای گفتن توی این جلد هست ترسیده شدم. امیدوارم مثل جلد اول اینم سروصدا کنه و توجهی که لایقشه رو دریافت کنه. خب حرف بسه بریم برای شروع رمان. یادتون نره نظرهای مثبت و منفی همه به من انرژی میدن پس لطفا نظر یادتون نره.