نیاز دارم که تنها باشم. باید در انزوا در مورد سرافکندگی و ناامیدیام فکر کنم؛ نور خورشید و سنگ فرش خیابانها را در تنهایی میخواهم، بدون هیچ مکالمهای، رو در رو با خودم، در حالی که تنها موسیقی قلبم در کنارم است.
خوبی مُرغی بود پر شکسته..
یکــ شبِ توفانی او را گرفتم به خانه آوردم. چندی که گذشت پر زد و رویِ بامِ خانهیِ من پرید.
باید حالا آن را از دور تماشا کنم..
اگر به او نزدیک شدی، پیغامِ مرا زیرِ گوشِ او بگو ...
کتاب، سفینهای است که اقیانوس بیکران زمان را درمینوردد.
◇
کتابهایی هستند که جایی در قلب ما را به خود اختصاص میدهند.
در این تاپیک شما یک عکس از کتاب محبوبتان را قرار میدهید و احساساتتان را نسبت به آن مینویسید؛ یا حتی یک معرفی کوتاه از کتاب را در اختیار ما میگذارید.
◇◆◇
اگر تمایل داشتید،
میتونید در این تاپیک درخواست بدید تا براتون قفسهکتاب اختصاصی ایجاد بشه!