ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
این روزا زیاد بگیم:
"السلام علیک يا امیرالمومنین"
؛
چون این روزا حتی جواب سلام مولا را هم نمیدادند..
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حیدر و این همه غم؛
یا رب إرحم..
رفت توی نخلستان.
زانو زد کنار چاه.
دست هایش را گذاشت روی دیواره آن، در دو طرف.
سرش را برد پایین، پایین تر..
شانه هایش لرزید،
عکس ماه روی آب هم..!!
داشت حرف می زد.
اول آرام بعد بلند تر..
صدای مبهم حرف و گریه به هم آمیخته بود..
هق هق می کرد..
؛
بعد از فاطمه حرف هایش را برای چاه می زد..
کسی را نداشت دیگر..