معرفی بریده‌هایی از کتاب "چهل نامه به همسرم"

  • نویسنده موضوع نویسنده موضوع Ermia
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
عزیز من! اگر زاویه‌ی دیدمان، نسبت به چیزی، یکی نیست، بگذار یکی نباشد. بگذار فرق داشته‌باشیم. بگذار، در عین وحدت، مستقل باشیم. بخواه که در عینِ یکی‌بودن، یکی نباشیم. بخواه که همدیگر را کامل‌کنیم نه ناپدید. تو نباید سایه‌ی کمرنگ من باشی من نباید سایه‌ی کمرنگِ تو باشم این سخنی‌ست که در بابِ «دوستی» نیز گفته‌ام. بگذار صبورانه و مهرمندانه در باب هر چیز که مورد اختلاف ماست بحث‌کنیم؛ امّا نخواهیم که بحث، ما را به نقطه‌ی مطلقاً واحدی برساند.
 
خوشبختی را نمی‌توان وام گرفت.
 
تو دلت می‌خواهد که حتّی مخالفانِ راه و نگاه و اندیشه و آرمان ما نیز ما را خالصانه بستایند و دوست بدارند... این ممکن نیست، نیست، نیست عزیز من؛ این __ ممکن __ نیست.
 
در یکنواختی و سکون، هیچ‌چیز وجود ندارد چه رسد به خوشبختی که ناگزیر، از پویشی دائمی سرچشمه می‌گیرد.
 
و چقدر تأسّف‌انگیز است ویران‌شدن چیزی که خوبْ‌بودنش را مؤمنیم.
 
هر چه هستی همانی که می‌بایست باشی، و بیش از آنی، و بسیار بیش از آن
 
زندگی را تفاوتِ نظرهای ما می‌سازد و پیش می‌برد نه شباهت‌هایمان
 
همانقدر که پای توقّعْ در میان است، پای ظرفیت هم باید در میان باشد.
 
در حقیقت، جُز تو هیچ‌کس مرا چنان که باید نشناخته‌است و نخواهدشناخت: سراپا عیب بودنم را کم و کوچک بودنم را
 
شکستن تو، درهم‌شکستنِ من است.
 
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین