معرفی بریده‌هایی از کتاب "بیمار خاموش"

  • نویسنده موضوع نویسنده موضوع Ermia
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
متنفرم از این‌که او را ناراحت ببینم و با چشمان دلخور به من نگاه کند. متنفرم از این‌که باعث دردش شوم.
 
عشقی که صداقت نداشته باشد، اسمش عشق نیست
 
احساس وحشتناکی است. درد ناشی از دوست نداشته شدن.
 
تمام آرزوهایم به باد رفت... تمام رویاهایم خراب شد... هیچ چیز نماند.. هیچ چیز... حق با پدرم بود. من حق زندگی نداشتم. من... هیچ چیز نبودم. این همان کاری است که گابریل با من کرد. حقیقت این بود. من گابریل را نکشتم. او مرا کشت. من فقط ماشه را کشیدم.
 
جنون قتل و جنون خودک*شی در لحظه متولد نمی‌شوند. منشأ آن‌ها به سرزمین پیش از حافظه، دوران کودکی، سوءاستفاده‌ها و بدرفتاری‌ها برمی‌گردد که در طول سال‌ها قدرت می‌گیرد و ناگهان منفجر می‌شود و اغلب هدفی نادرست را نشانه می‌گیرد
 
ترجیح می‌دهم که تنها باشم تا گیر آدم نامناسب بیفتم
 
عشق واقعی خیلی آرام و بی‌حرکت است. و اگر آن را زیاد از جنبهٔ هیجان‌انگیز نبینی، خسته‌کننده است. عشق، عمیق و خونسرد است. و البته پایدار.
 
هیچ فردی شیطان به دنیا نمی‌آید
 
آن‌قدر زیاد دوستش دارم که گاهی خودم را از یاد می‌برم.
 
هدف از درمان، اصلاح گذشته نیست. بلکه درمان بیمار را قادر می‌کند تا با گذشته‌اش روبه‌رو شود و آن را برای همیشه کنار بگذارد.
 
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین