کتاب گرینگوی پیر

EMMA.EMMA. عضو تأیید شده است.

مدیر تالار ویرایش
پرسنل مدیریت
مدیر رسـمی تالار
مدیر آزمایـشی تالار
ویراستار
نویسنده نوقلـم
پرسنل کافه‌نـادری
نوشته‌ها
نوشته‌ها
459
پسندها
پسندها
1,631
امتیازها
امتیازها
203
سکه
431
هویت و گذشته‌ی این سه شخصیت نیز همچون گرینگو بر خواننده مجهول است و اندک اندک برای خواننده روشن می‌شود. یکی از آن‌ها ژنرال «توماس آرویو» از رهبران انقلاب است. یکی «هریت وینسلو» زن جوان آمریکایی که همچون گرینگو او نیز به بهانه‌ای زادگاهش را ترک کرده و به مکزیک آمده است و دیگری «لالونا» یا همان زن ماه‌سیما است.
 
شخصیت‌هایی که در کنار تفاوت‌هایشان اشتراکاتی نیز دارند که آن‌ها را به هم پیوند می‌زند؛ و چه‌بسا سبب می‌شود تا هریک به‌نوعی هم دیگری را بشناسد و هم خویشتن را در آینه‌ دیگری بازشناسد.
 
هر کدام از این شخصیت‌ها بار گذشته‌ای تلخ و زجرآور را حمل می‌کنند. گذشته‌ای که برشانه‌هایشان سنگینی می‌کند و آزارشان می‌دهد. هر کدام از آن‌ها به شکلی در حال فرار از گذشته خویش است. گذشته‌ای که نه می‌توان رها کرد نه می‌توان فراموش کرد و نه می‌توان تغییر داد. آن‌ها هر کدام به شکلی زخم خورده گذشته خویش‌اند. در این میان گرینگوی پیر فقط مرگ را چاره خود می‌بیند. در جایی از کتاب می‌خوانیم:

او به زن نگفت که به آنجا آمده تا بمیرد، چون هرچیز که دوست می‌داشته پیش از او مُرده.
 
آنچه میان تمام این شخصیت‌ها مشترک است و یکی دیگر از مضامین اصلی این داستان می‌باشد حدیثِ تنهاییِ آدمی است. تنهایی وجودی‌ای که هرچند شاید به واسطه عشق یا دوستی بتوان آن را موقت چاره کرد و گریزی از آن زد اما در نهایت مُهری است که بر پیشانی آدمی خورده است و علاجی ندارد. گرینگو تنهاست و جز هریت هم‌صحبتی ندارد؛
 
زنی که فقط او تا حدی گرینگو را باز می‌شناسد و اندوه وی را درک می‌کند چرا که گرینگو گذشته خود را فقط برای او بازگو می‌کند. ژنرال آرویو نیز تنهاست. پشت چهره مقتدرش در مقام رهبر و فرمانده، یک فرد تنها و زخم‌خورده قرار دارد که رنج‌های خود و سرزمین‌اش را حمل می‌کند. باقی شخصیت‌ها هم همینطور؛ هر یک به‌قسمی تنهایی چاره‌ناپذیر خویش را تاب می‌آورد.
 
از سویی دیگر «گرینگوی پیر» نمایشِ آهنگِ زمان است. آهنگِ فرسایشگرِ زمان که جز ویرانی و تباهی چیزی با خود ندارد. همه‌چیز به مرگ ختم می‌شود و خاک صحراها و بیابان‌ها نیز چیزی جز مدفن و گورستان کشته‌شدگان نیست. در جایی از کتاب می‌خوانیم:
 
دیگر هیچ‌چیز چنانکه بوده نخواهد بود: آدم‌ها پیر می‌شوند، اشیاء در هم می‌شکنند، احساس‌ها تغییر می‌کنند. هرگز نمی‌توانی به خانه‌ات برگردی، حتی به همان‌جا و همان آدم‌ها، اگر دست برقضا هر دو برجا مانده باشند، نه همان‌جور، بلکه فقط آنجا مانده باشند، در ذات خودشان.
 
یک نکته مهم درباره کتاب گرینگوی پیر این است که این رمان اثری درباره انقلاب مکزیک نیست و نباید آن‌را رمانی صرفاً تاریخی و سیاسی دانست؛ هرچند به آن هم می‌پردازد و جلوتر به آن اشاره خواهیم کرد؛ اما انقلاب در این کتاب موضوعی فرعی است و بستری است که داستان شخصیت‌ها بر روی آن روایت می‌شود.
 
از دیگر مسائل محوری کتاب، مسئله هویت است. چه هویت فردی و چه هویت اجتماعی. هویتی که شخصیت‌های داستان هریک به نوعی در کشمکش برای یافتن آنند. چه گرینگوی پیر که از هویت پیشین‌اش می‌گریزد، چه هریت که آشکارا شخصیت‌اش دستخوش تغییر می‌شود، چه زن ماه‌سیما که زیر فشار سلطه‌گرایانه‌ی جامعه‌ای سنتی از خود و زنانگی‌اش بیگانه شده و چه توماس آرویو و تمامی مردم مکزیک که در تلاشند تا خودِ انکارشده و نادیده‌انگاشته‌شده خویش را بازیابند؛ آنها که عمری را با نقش‌های معین و تحمیل شده از سوی اربابانشان زیسته‌اند حال با آزادی تازه‌یافته‌ای که ثمره انقلابشان است به خلق دوباره خویش مشغول‌اند و بایستی آن را از نقطه صفر آغاز کنند. در صفحه ۸۸ کتاب چنین آمده است:
 
اینوکنسیو مانسالوو گفت: «ما از زندگی اینها سر در نمی‌آوریم. می‌خواهند راجع‌به زندگی ما بیشتر بدانند، اگر این‌جور باشد، باید یک چیزی از خودشان بسازند، چون ما هنوز هیچ‌چیز و هیچکس نیستیم.
 
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین