دفترچه خاطرات [دفترچه خاطرات 💜purplerose💜]

  • نویسنده موضوع نویسنده موضوع DELVIN.
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
1402/12/01
امروز سالگردمونه...
25 بهمن که ولنتاین بود و آقا با دیگرون میخندید ببینیم امروز قراره چه جوری بخوره تو ذوقم...
زنگ میزنم جواب نمیده.
و در آخر یه پیام میده با مامانم و داداشم رفتم بیرون...
تا ساعت 9شب صبر کردم بازم هیچی...
ذوقم کور شد😅
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Zizi
1402/12/23
حالا گند روز سالگردمون در اومده:/
آقا با یه دختری به اسم سما آشنا شده و دوست شده...
اما سما رو گردن نمیگیره، حالم افتضاحه.
برای هزارمین بار از خودم میپرسم،
+مگه من چیم کم بود؟
+چی کم گذاشتم؟
+ نکنه بهتر از منه؟
پروفایل سما رو چک میکنم و میگم...
+آخه از من چیزی اضافه‌تر نداره:)
سوالاتم مغزمو میخوره و اون به راحتی بازم از کنارم رد میشه، انگار نه انگار که من هستم...
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Zizi
1402/12/26
لحظه نود افتادم دنبال خرید عید...
کل ماه چون سرم با کار و محمد گرم بود هیچ وقتی برای خودم و خریدام نذاشتم...
نشستم داخل ماشین و یه کاغذ و خودکار گرفتم دستم تا یه لیست بنویسم..
1-خرید لوازم هفت سین.
2-میوه و شیرینی و آجیل.
3-ماشین رو ببرم کارواش.
4-ماشین رو بدم سرویس.
5-خرید لباس بیرونی، تو خونه‌ای، راحتی و بقیه چرت و پرت‌هاش.
از سرویس بردن ماشین شروع میکنم، میرم پیش سعید پسرخالم اون یه تعمیرکار ماهره و کلی هم شاگرد داره.
محل کارش شلوغه و این عادیه، منو میبینه و میاد سمتم، ازش میخوام یه دستی به ماشین بکشه که میرم شمال ایرادی نداشته باشه.
اونم میگه که میسپاره به شاگردش و من اونجا رو ترک میکنم.
وارد بازار میشم و شروع به خرید میکنم.
نوید و راحله هم حین خرید بهم اضافه میشن.
خرید‌ها نصفه شده که گوشیم زنگ میخوره، سعید میگه ماشین حاضره و ایرادی نداشته اما بازم شاگردش بازش کرده و چندجاییش رو چک کرده و اوکی بوده.
ماشین رو تحویل میگیرم و میرم کارواش، منتظر میمونم تا کار شستن ماشین تموم شه.
شاگرد کارواشی میگه، ماشین رو که استارت زده برق پشت آمپر نمیومده...
میگم شاید ایراد از باتریشه...
و یادم میره که به سعید راجع به این ایراد بگم.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Zizi
1402/12/29
بازم بحث های چرت و پرت من و اون...
تصمیم میگیرم این رابطه رو تمومش کنم و دقیقاً یک قبل از سال تحویل رابطه‌ی ما تموم میشه:)
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Zizi
1403/01/09
گوشیم رو بعد از ده روز روشن میکنم و نوتیف تماس‌هاش میاد...
تپش قلب لعنتیم زیاد میشه و من بازم دلم براش تنگ شده، در حالی که تموم تلاشمو کردم تا فکرمم سمتش نیوفته:)
بهش زنگ میزنم و دوباره آشتی میکنیم:)
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Zizi
1403/05/27
تموم این مدت رابطه ما به دو روز قهر و کات و سه روز آشتی گذشته، یه رابطه‌ی فوق‌العاده سمی که باید تموم شه...
حتی بدون بحث سمی بودن، کلی از دروغ های اون گندش در اومده و من خبردار شدم چقدر دروغ بهم گفته شده:)
و اینبار تصمیمم جدیه:)
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Zizi
اگه الان داری این پست رو میخونی باید بهت بگم...
این برگ آخر دفترچه خاطرات سوداست:)
از اتمام رابطمون 16 ساعت گذشته و من و اون قرار نیست دیگه هیچوقت حتی همو ببینیم...
تموم تصوراتم از آینده خراب شده:)
اعتماد و باورام از بین رفته:)
21g-​

حمید هیراد تو ثانیه پنجاه آهنگ «نهایتاً» خیلی قشنگ میگه.
میگه دور کسی بگرد که دور کسی نگرده
واسه کسی بخند که با دگرون نخنده
عشق کسی نشو که عشق رو دوره کرده.​

***
آره دیگه این آقا 18بار عشق رو دوره کرده
علف هرز هیچوقت گل نمیده:)​

ab9618_24IMG-۲۰۲۴۰۸۱۸-۱۳۰۵۲۹.jpg


 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Zizi
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین