اتمام یافته داستان نقاشی ناتمام | محمد مهدی گودرزی

  • نویسنده موضوع نویسنده موضوع بی صدا
  • تاریخ شروع تاریخ شروع

بی صدا

مدیر آزمایشی تالار تدوین+مدرس تدوین
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایـشی تالار
مـدرس
ژورنالیست
تدوینگر
کپیـست
تئوریسین
نویسنده نوقلـم
نوشته‌ها
نوشته‌ها
204
پسندها
پسندها
2,109
امتیازها
امتیازها
183
سکه
624
b5b008_25negar-1744142436153_598a.png



عنوان : نقاشی ناتمام
ژانر : عاشقانه، تراژدی
نویسنده : محمد مهدی گودرزی
سطح اثر: منتخب

خلاصه داستان :
مدت‌هاست که شب‌ها، دقیقاً وقتی تمام روستا خواب است؛ نوری از یکی از خانه‌ها، همچون خورشیدی در شب، روی زمین روستا می‌درخشد. شب‌ها لبریز از بوی رنگی می‌شود، که از آن خورشید شب‌تاب جاری می‌شود.
اما این رنگ و بو، این بوم و بر این شب‌تاب میان سیاهی عالم چیست؟ چیست که شب‌های سیاه را عاشقانه کرده و در دل خواب، بیداری عشق را نشان می‌دهد؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
7d4f10_24124420-029b58f3e8753c31b4c2f3fccfbe4e16.png

نویسنده‌ی عزیز؛
ضمن خوش‌آمد گویی و سپاس از انتخاب انجمن کافه نویسندگان برای انتشار داستان خود،
خواهشمندیم قبل از تایپ داستان، قوانین تایپ داستان کوتاه را مطالعه فرمایید:
[قوانین جامع تایپ داستان]

برای رفع ابهامات و اشکالات در را*بطه با تایپ داستان، به این تاپیک مراجعه کنید:
[اتاق پرسش و پاسخ رمان‌نویسی]

برای سفارش جلد داستان، بعد از ۱۰ پست در این تاپیک درخواست دهید:
[تاپیک جامع درخواست جلد]

بعد از گذاشتن ۲۵ پست ابتدایی از داستان خود، با توجه به شراط نوشته شده در تاپیک، درخواست تگ دهید:
[درخواست تگ داستان]

برای سنجیدن سطح کیفیت و بهتر شدن داستان شما، در تالار نقد، درخواست نقد مورد نظرتان را دهید:
[تالار نقد]

پس از پایان یافتن داستان، در این تاپیک با توجه به شرایط نوشته شده، پایان داستان خود را اعلام کنید:
[اعلام پایان تایپ داستان]

جهت انتقال داستان به متروکه و یا بازگردانی آن، وارد تاپیک زیر شوید:
[درخواست انتقال به متروکه و بازگردانی]

و برای آموزش‌های بیشتر درباره‌ی نوشتن و نویسندگی، به آموزشکده سر بزنید:
[آموزشکده]


با آرزوی موفقیت شما

کادر مدیریت تالار رمان انجمن کافه نویسندگان
 

به نام خالق پیدا و پنهان
نقاشی ناتمام
. بی‌صدا | محمدمهدی گودرزی .​
نوشته شده در آخرین باد های زمستان تا شروع نغمه بهار .


مقدمه:
شاید هیچ‌چیز به اندازه‌ی از دست‌دادن، نتواند هم‌زمان هم شعله‌ی خشم را در دل آدم برافروزد و هم رودِ غم را از چشمانش روان کند. حال آن‌که می‌تواند یک فرصت باشد، مال باشد، یا بدتر از هر کدامشان، عشق باشد.
حکایتِ لیلا، حکایتِ از دست دادن بود؛ همان خشم، همان غم و همان عشق.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
عقب
بالا پایین