نقد کاربر داستان کوتاه نقاشی ناتمام | محمد مهدی گودرزی

  • نویسنده موضوع نویسنده موضوع بی صدا
  • تاریخ شروع تاریخ شروع

بی صدا

مدیر آزمایشی تالار تدوین+مدرس تدوین
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایـشی تالار
مـدرس
ژورنالیست
تدوینگر
کپیـست
تئوریسین
نویسنده نوقلـم
نوشته‌ها
نوشته‌ها
205
پسندها
پسندها
2,152
امتیازها
امتیازها
183
سکه
687
عنوان : محمد مهدی گودرزی
ژانر : عاشقانه ، روانشناختی
نویسنده: محمد مهدی گودرزی
خلاصه :​
شاید هیچ چیز به اندازه از دست دادن ، نتواند همزمان هم شعله خشم در دل آدم بکشد و هم رود غم از چشمانش روان کند ، حال آن میتواند یک فرصت باشد ، مال باشد یا بدتر از هر کدامشان عشق باشد .
حکایت لیلا ، حکایت از دست دادن بود . همان خشم و همان غم و همان عشق .
و این حکایت از همان نقاشی ها شروع شده بود .


 
43565_2cd1f758b5974a1b1c7e9cda7c31847c.png

بسم‌تعالی
نویسنده عزیز از شما بابت انتقاد‌پذیری و احترام به نظرات دنبال‌کنندگان رمانتون سپاس‌گذاریم.

خواهش‌مندیم پس از ایجاد تاپیک نقد کاربران مروری بر قوانین ساب نقد کاربران داشته باشید؛
قوانین ساب نقد کاربران

همچنین در صورت بروز هرگونه پرسش یا سوالی می‌توانید در تاپیک زیر مطرح کنید؛
تاپیک جامع پرسش و پاسخ تالار نقد
نویسنده ارجمند شما نیز می‌توانید انتقادات، پیشنهادات و شکایات خود را در تاپیک زیر با ما به اشتراک بگذارید؛
تاپیک جامع انتقادات و پیشنهادات تالار نقد

یاحق
مدیریت تالار نقد
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Zizi
سلام و خدا قوت به محمد مهدی گودرزی عزیز، جناب عجب شاهکاری خلق کردید.2fc627_25350 واقعااا دست‌خوش، البته از همون موقع که سوژه‌ی قابل ابهام بنده در روزنامه بودید حدس می‌زدم اینقدر شخصیت پیچیده ای داشته باشید. -2-35-
نمی‌دونم چرا با لیلا همزاد پنداری می‌کردم. aa3627_25fwiy-p-s-smi-1-20-39-
چقدر خوب اسم داستانتون به مرموز بودن داستان افزوده بود، ژانر روانشناختی خیلی ژانر پیچیده‌ای و خب شما بخوبی از پس توصیفش بر اومدی. 1355+=_ ولی فکر کنم آخرش به تراژدی تبدیل شد.-2-37-=}
تصویر جلد خیلی جالب بود ولی بنظرم اگه بجز صندلی، بوم و بک گراند رو تیره و خاکستری می‌کردید جالب‌تر هم می‌شد.c54c27_25ndke-hanghead
داستان شما بجز چند تا ویرایش نگارشی بنظرم هیچ نقصی نداشت. از تعداد پارت گذاریتون و تعداد خطوط خوشم اومد اصلا خسته کننده نبود و در جای مناسب به پارت بعدی منتقل می‌شد البته به جز پارت هفتم که دیالوگ لیلا سهوا یا عمدا به پارت بعدی منتقل شده بود و بدون گیومه رها شده بود. شایان ذکر است که در همون پارت 2ff827_25se7b-bokmal
(نگاهی به اتاقش که همچون حالِ خودش آشفته بود انداخت)
بنظرم اگه به این صورت نگاشته بشه زیباتر هست:
نگاهی به اتاقش انداخت که همچون حال خودش آشفته بود.4584+"_
توصیفاتی که از لحظه‌ها داشتید برام جالب بود. ولی ای کاش به حالات چهره‌ی لیلا، آشفتگی و برافروختگی او بیشتر اشاره می‌کردید. یعنی به جای نشون دادن فضای خاک گرفته‌ی اتاق و نظافت خانه به سرو وضع او اشاره می‌کردید، مثلا موهای آشفته و چرب و بهم گره خورده، ناخن‌های شکسته حالا می‌تونست لاک‌های نامرتب هم داشته باشه. لباس ژنده و پوسیده و چرک و...
انتظار می‌رفت از لیلا که به عنوان یک دختر عاشق کمی بیشتر سوگواری کنه. معمولا دخترا اشکشون دم مشکشونه و جیغ می‌زنن زورشون به احساسشون نرسه موهاشون و کوتاه می‌کنن.
در کل جالب انگیز بود برام. شجاعت لیلا برای رفتن به خونه‌ی معشوقه‌اش که آخر سر تبدیل به یک خیال شد تحسین برانگیز بود. ببخشید اگه پر حرفی کردم، خسته نباشید و قلمتون مانا -53-؟"_}
 
آخرین ویرایش:
آخرین ویرایش:
  • rose
واکنش‌ها[ی پسندها]: RPR"
آخرین ویرایش:
عقب
بالا پایین