خب سلام خدمت نویسنده عزیز چیز های که می خوام بگم از طرف یک خواننده هستش نه منتقد
به نظرم نقطه قوت داستان مقدمه و خلاصه بود ولی اسم تقریبا داستان رو اسپویل می کرد .خلاصه و مقدمه انتظار یک داستان فوق العاده قوی و پر کشش رو می داد تا چند پارت آغازین هم همین انتظار می رفت و من تصور کردم داستان در مورد خود نویسنده هستش ولی خب نبود نویسنده عزیز چقدر داستان رو تند نوشته بودی یعنی تصور کردم نویسنده پشت ی پورشه پانامرا نشسته و می خواد فاصله دوتا شهر رو تو پنج دقیقه بره و به نظرم بعد از این که فهمیدم خواستگار فربده داستان برام قابل حدس شد ولی نسبت به داستان های مشابه در داستان های فارسی تغییر جالبی بود ، نویسنده گرامی به نظرم یکم روی کند کردن داستانتون کار کنید . پرش زیاد داشت و جذابیت رو کم کرده بود و به نظرم بیشتر خاطره نویسی حساب شد تا داستان ، بعد چند جای غلط املایی هم داشتید بادت باشه ، پورو مادر ،سوری و چب ، ی جا هم در اتاق قفل بود مادر نفس دست روی شونه اش گذاشت . بطور خلاصه من انتظارم از خانوم بهادری خیلی خیلی بیشتر از اینها بود .