نقد رمان در حصار یک رویا
۱. عنوان رمان

نام رمان معرفی آن بشمار رفته و میتوان با نگاه اول جذب رمان شد یا اینکه از آن فاصله گرفت؛ در ابتدای امر نام رمان توانست به گونه ای باشد که من را جذب کند.

اندازه نام ترکیبی از دو یا چند واژه (در + حصار + یک + رویا ) تشکیل شده، واژگان به کار رفته در عنوان به دور از کلیشه هستند و میتوان گفت نام رمان به زیبایی تمام برای متن انتخاب شده است.
ذکر نکات:
۱. در ابتدا با دیدن نام رمان حدس زدم که با رمانی با فضاسازی اجتماعی روبه رو هستم اما با شروع همان پارتهای اولیه متوجه شدم که اینطور نیست.
۲. از در آمیختگی واژه حصار و رویا خوشم آمد و این ترکیب واژگان به دلم نشست.
..........
۲.ژانر اثر
در ابتدای شروع رمان متوجه دختری شدم که در منطقه امن کنار پدر و برادرش زندگی میکند و رویای او این است که از این منطقه امن دور شده و با یک سری موجودات مبارزه کند و ...
در ابتدای امر از ژانر فانتزی استفاده کردید؛ ژانر فانتزی مربوط به کاراکتری است که به دنبال رفتن به دنیای دیگر است؛ اما من در ابتدا متوجه شدم که دختر در پی چیزی است؟! بهتر بود ژانر معمایی در ابتدا تعریف شود سپس از ژانر فانتزی استفاده شود؛ چون رویارویی با آن موجودات پس از رویای دختر اتفاق افتاده است.
نکته: ژانر ماجراجویی جزو ژانر های فیلم سازی است و در مورد رمان از این ژانر استفاده نمیشود.
......
۳. بررسی خلاصه اثر
خلاصه اثر با محتوا همخوانی دارد، در قالبی کوتاه به زیبایی بیان میکند که دختری در ذهن رویایی میپروراند و به خوبی در مورد منطقه امن که همان گنبد فلزی است اشاره کرده که آن را از منطقه ناامن جدا کرده است.
نکته این جاست که چگونه رویای در سر دخترک که اینقدر شوق رسیدن به آن را دارد چون خاری گلوی او را میفشارد؟!
*این متن برایم نوعی دوگانگی ایجاد کرد، این قسمت زیبایی واژگانی ندارد و البته در ذهن چراغی روشن نمیکند.
به طور کلی خلاصه در اندازه مناسب توانست به مخاطب برساند که محتوای متن از چه قرار است.
متن توانست در ذهنم ابهام ایجاد کند؛ اینکه چه رازی باعث چنین رویایی در ذهن دخترک ایجاد کند؟!
.....
۴. مقدمه
مقدمه جذابی بود، اما باز نفهمیدم که رویا چرا باید باعث در بند بودن فردی شود که آرزوی راستین در پی تحقق در حصار نبودن رویا باشد؟!
اما بعد گفتید که رویا گاه زنجیر میشود و گاه فانوس؛ یعنی رویا میتواند زنجیر بشود؟!
کمی که فکر میکنم و به متن توجه بیشتری میکنم متوجه میشوم که رویای دخترک یعنی یک رویارویی هیجان انگیز که به قیمت تمام شدن جانش است؛ بنابراین این رویایی است که او را میتواند در خطر بیندازد و هم راه را برای او روشن کند و این مقدمه بسیار توانست با متن اصلی شما سازگار باشد و تمام محتوای اثر را به نظر خواننده منتقل کند، این موضوع میتواند عیب * را در خلاصه نیز بپوشاند و میتوان گفت که مقدمه و خلاصه برای رمان بسیار هوشمندانه بود.
......
۵. جلد اثر
تصویر جلد با محتوای اثر همخوانی دارد.
.......
۶. شروع رمان
شروع رمان را اصلا دوست نداشتم؛ بلند شدن از رخت خواب و شروع یک صبح دل انگیز هر چند با پرداخت خوب صورت بگیرد اما به شدت کلیشه ای است؛ شما میتوانستید شروع را با رفتن دختر به سمت همان صندوقچه به شیوه ای هنرمندانه تر رقم بزنید؛ هر چقدر که مقدمه و خلاصه قوی در اثر موجود باشد اما خواننده با دو خط خواندن ابتدای رمان ممکن است در کتاب را ببندد و دیگر آن را باز نکند؛ پس بهتر است شروع رمان را تغییر دهید.
آغاز رمان باید کنجکاو کننده باشد، این امر بشدت در جذب مخاطب تاثیر دارد اما با خواندن اولین پارت از رمان شما واقعا نتوانستم چیزی بیابم که ذهن من را به خود مشغول کند.
.....
۷.میانه رمان:
به نظر من میانه رمان شما از فصل اول یعنی رویارویی شروع میشود و در این لحظه انتظار میرود اطلاعات به تدریج به خواننده داده شود؛ توصیفات منظره و اطراف و واکنش ها به زیبایی بیان شده بود
توصیفات گاهی خسته کننده میشوند؛ مثلا لزومی نداشت که توصیف مقابل را در ادامه تپیف قبل عنوان کنید: با از بین رفتن خطر، شور و شعفی تمام وجود آیرس را فراگرفت؛ چشمهی شادی در درونش غلیان کرد و به رودخانهای خروشان بدل شد.
همان جمله اول برای ادا کردن منظورتان کافی است.
اما بعضی توصیفات به شدت به دل مینشیند و واقعا برایم دلنشین بودند مثل:
(سکوتی که تنها با صدای زنگ زدن باد در میان لاشههای فلزی و تکههای فرو ریختهی ساختمانها شکسته میشد. زمان در این شهر زنگ زده بود و عقربههایش دیگر جلو نمیرفتند.)
به خوبی بیان گردید که شهر خالی از سکنه است و سکوت بیش از حد در آن، آن را غمگین جلوه میکند.
و یا حتی
(ترس، همچون ماری بوآ با پولکهای تاریک، به دور قلبش پیچده و آن را تنگ فشرد.)
احساس ترس را به زیبایی منتقل کردید.
توصیفات ظاهری شخصیت ها به صورت غیر مستقیم بیان شد که بهترین شیوه توصیف است مثل:
(صورت سفید و چشمان آبی رنگ آیریس از زور گریه سرخ شده بود) و همچنین (نور لرزان آتش چهرهی زنی را روشن کرد. موهای بلند و درهم تنیدهاش را یکطرفه بافته بود، و موهای کوتاه ترش اطراف صورت استخوانیاش ریخته بودند و زیر چشمانش سایهی سیاهی خودنمایی میکرد؛ )
البته در بین توصیفات، به صورت مستقیم نیز توانستید شخصیت ها را معرفی کنید:
(موجودی با چشمانی آبی شفاف که همچون ستارگان میدرخشید، دو بال ظریفش، شبیه به پروانههای غولپیکر دشت بود. در بدنش رگههایی نورانی و براق همانند لامپهایی شفاف، روشنایی را فراهم میکردند) و یا (مرد لاغراندام و ورزیدهای با کلاه بافتنی تیره که تا روی پیشانیاش پایین آمده بود، کنار زن ایستاده بود. )
فضاسازی برایم قابل لم*س نیست، گاهی تصور میکنم دخترک با موجوداتی در جنگل میجنگد و گاه از جنگل وارد شهری مسکوت میشویم و دوباره وارد دشت و بیابان میشویم؛ با خواننده باید صریح صحبت کرد؛ متن باید چون موم دست خواننده بیاید نه اینکه با خواندن هر متن گیج و منگ بماند؛ بهتره از قبل خواننده را مطلع کنید چه شد که آن شهر را پیش رویشان دیدند و چه شد که دشت را دیدند؛ چطوری به شهر رسیدند، چطوری سر از دشت درآوردند.
نقطه اوج داستان برخورد خانواده با دکتر واید و پیدا شدن دفترچه مادر و دیده شدنش توسط الیاس دیدم؛ این نقطه شورانگیزتربن و عالی ترین بخش رمان محسوب میشود؛ که در جای خود برایم جذاب بود؛ شما در این میانه به وقایع گذشته پرداختید که به صورت هنرمندانه به صورت غیر مستقیم به این موضوع اشاره کردید:
(مردمک چشمهای الیاس بازتر و دریچهای به سوی گذشته گشوده شد)
اما جایی هم دیدم که پرش به گذشته ناگهانی در متن رقم خورد، این بخش را از متنی که فی الحال اتفاق میافتد جدا کنید که خواننده دچار گیجی نشود؛ میتوانید متن را داخل «» بیندازید؛ مثل این متن که مستقیم به گذشته اشاره کرده:
(روی پل بزرگی که بر روی رودخانهی خروشان شیگانسیتی قرار داشت، ترافیک سنگینی بود. الیاس پس از خروج از خانه، سوار بر دوج دورانگو مشکی متالیکش شده بود و بدون آنکه بداند کجا باید برود.......)
.....
۸.علائم نگارشی:
فقط به نکات زیر که برخی از غلطهای کار شماست توجه بفرمایید:
تامین

... تأمین

والیاس

... و الیاس

باتو

... با تو

دردهانش

.... در دهانش

( در بعضی جاها فاصله رعایت نشده)
حله ای

.... حوله ای

( غلط املایی ممنوع)
متفکر تر

... متفکرتر

( رعایت نیم فاصله)
منطقهامن

.... منطقهی امن

( رعایت نیم فاصله)
بر علیه

.... علیه

( بر علیه معنی نمیدهد)
بی افتد

.... بیفتد

حتما کسی در خطره اون داره کمک میخواد

... حتما کسی در خطره، اون کمک میخواد

چهره های پدر و برادرش

... چهره پدر و برادرش
نکته: وقتی یک جمله مینویسید و این جمله در پایانش به جمله دیگر متصل میشود باید از ؛ استفاده کنید، اما شما از «.» نقطه استفاده میکنید؛ نقطه یعنی پایان جمله اما گذاشتن نقطه ویرگول یعنی جمله شما همچنان ادامه دارد:
الیاس لباسها را گرفت. بوی کهنگی میدادند.

الیاس لباسها را گرفت؛ بوی کهنگی میدادند.

یا
الیاس به میز نزدیک شد. نقشهها و عکسهایی روی میز بود.

الیاس به میز نزدیک شد؛ نقشهها و عکسهایی روی میز بود.
نکته: برای مکث از سه نقطه استفاده نکنید، از کاما استفاده کنید؛ مثل:
این آخرین فرصتت برای رهایی از این آزمایشگاهه... آخرین شانست برای فرار...

این آخرین فرصتت برای رهایی از این آزمایشگاهه، آخرین شانست برای فرار.

یا
خوش اومدی الیاس… چه خوب که دوباره میبینمت.

خوش اومدی الیاس، چه خوب که دوباره میبینمت.

یا
تا صبح وقت نداریم…

جمله تمام شده، نقطه بذار سه نقطه معنا ندارد.
تا صبح وقت نداریم.

خیلی جاها از این سه نقطه استفاده کردی بهتره که برای مکث از کاما استفاده کنی و زمانی هم یکی از کاراکترها دچار لکنت شده توی متن
بنویسی مثلا بگو:
فلانی با تنه پته گفت:
یا بگو
فلانی با لکنت گفت:
پس اصلا از سه نقطه در این لحظات استفاده نکن.