اختصاصی یادگارِ کتاب از سارا مرتضوی

سارا مرتضوی

رمان‌خـور
رمان‌خـور
نویسنده افتخاری
فرشته زمینی
Top Poster Of Month
نوشته‌ها
نوشته‌ها
1,835
پسندها
پسندها
7,856
امتیازها
امتیازها
388
سکه
6,504
نام اثر: یادگارِ کتاب
سرشناسه: سارا مرتضوی ۱۳۷۰
موضوع: یاداشت‌
سبک/ژانر: اجتماعی
سال نشر: ۱۴۰۴
منتشر شده در: ذکر شود انجمن کافه نویسندگان - تالار ادبیات - بخش تایپ دلنوشته.
دیباچه:
مجموعه‌ای از خلاصه کتاب و نظر سارا مرتضوی در مورد کتاب خوانده شده
 
نام کتاب‌ها:
زندگی پس از مرگ/ بازتاب‌هایی در ارتباط با پس از مرگ
نویسنده: دکتر آ.مودی

اول خلاصه کتاب رو خدمتتون عرض می‌کنم.
در کتاب اول با ۳۰۰ نفر که رفتن و برگشتن صحبت شده و اتفاقاتی رو عنوان کردن.
اگه زندگی پس از زندگی دکتر موزون که شبکه‌ی چهار هر سال در ماه رمضون رو دیده باشین می‌بینین چیزهایی که الان می‌خوام بهتون بگم همون اتفاقاتی هست که آنجا گفته شد.
بر هر کس متفاوت رخ داده ولی اصل یکی هست.
-‌ یک تونل یا یک گودال یا یک استوانه یا یک دره یا فضای خلأ که تاریک هست و در آنجا حرکت می‌کنند.
-‌ کسانی گفتن که در موقعی که اتاق عمل بودن یا تصادف کردن (منظور مرگ) خودشون رو دیدن و صدای ذهن اطرافیانشون رو شنیدن. بعد از جسم خودشون آروم آروم دور شدن، مثلا اونی که در اتاق عمل بوده به سقف رسیده.
-‌ در مورد یک نور درخشان در حد خورشید صحبت کردن که البته چشم رو اذیت نمی‌کرده و اون‌ها احساسی پر از عشق و محبت از اون نور دریافت کردند. مسیحی‌ها گفتن مسیحه ولی ما مسلمون‌ها میگیم خداست.
- تعدادی گفتن که آشناهای خودشون رو دیدن که بین خودشون و آن‌ها مرز وجود داشته و می‌گفتن که هنوز وقتش نرسیده و باید برگردی.
-‌ چندین نفر رو حس کردن، اشخاص نورانی بدون دست و پا، تاکید میشه، حس کردن نه اینکه دیده باشن و با هاشون حرف زدن. احتمالا همون راهنماها هستن که بعد از مرگ میان.
-‌ آن‌ها همزمان می‌تونن هزاران جا باشن، ینی محدودیت مکان و زمان ندارن.
-‌ اتفاق دیگه اینه که از بدو تولد خیلی سریع مثلا اسلاید پخش کردن یه سری از خاطرات رو می‌بینن.
  • می‌تونن از همه چیز رد بشن و چیزی حس نکنن.
  • رنگ‌هایی که براشون قابل توصیف نبوده و توی این دنیا نیست دیدن.
  • صدای آواز و موسیقی شنیدن.
  • اکثرا نمی‌خواستن برگردن به جز تعدادی از مادرها که بچه‌های کوچک داشتن ک می‌خواستن برگردن تا بچه‌هاشون رو بزرگ کنن.
  • در مورد خودک*شی و کسانی که آگاهانه به خودشون ضرر می‌زنن مثل سیگار کشیدن، ** خوردن یا حتی خیلی ساده، شیرینی خوردن یک فرد دیابتی شرمساری خیلی حس می‌کنن، به نوعی عذاب به طوری‌که وقتی اینجور اشخاص از مرگ برمیگردن دیگه به اینکار فکر نمی‌کنن.

در زندگی پس از زندگی تعدادی می‌گفتن که امام حسین(ع) و امام علی(ع) رو دیدن (احتمالا منظور حس کردن بوده) و این اتفاق برای کسانی که معتقد باشن میوفته.

زندگی پس از مرگ قسمت خیلی کوچکی از اونور رو خبر می‌ده و این همه چیز نیست. توی این کتاب در مورد نتیجه اعمال بد در اون دنیا رو ذکر نکرده و به نظرم عمدا این کار رو کرده چون غیر ممکنه که خدا نادیده بگیره.
حالا موندم مرگ به همین راحتی هست که میگن یا طور دیگه‌ای اتفاق میوفته؟ کتابی داریم با عنوان سیاحت غرب از آیت‌الله‌ دستغیب که خیلی مرموز صحبت شده.


(دوستان اگر بحثی، سخنی، نظری دارن در پروفایل ارسال کنن.)
 
تاریخ شروع:۹ خرداد ۱۴۰۴
تاریخ پایان: ۲۵ تیر ۱۴۰۴

رمان ۱۹۸۴
نویسنده: جورج اورول

داستان از زبان مردی به نام وینستون اسمیت روایت می‌شه. فضای خفقان آور جنگ رو به تصویر کشیده، اینکه شخصی وجود داره به نام برادر بزرگ و همه آدم‌ها تحت نظرن، همه جا میکروفن هست و همه جا تحت نظارتشونه.
واقعیت در حال تحریفه و وینستون شخصیه که با حذب مخالفه. به انتخاب حذب در گذشته ازدواج کرده و پنج فرزند داره ولی الان تنهاست.
سعی می‌کنه توجه کسی رو به خودش جلب نکنه و از قضا دختری به نام جولیا با او ارتباط ایجاد می‌کنه.
برای نجات جونشون نمی‌تونن آزادانه با هم ملاقات کنن، جولیا ۱۶ سال تفاوت سنی داره و البته براش مهم نیست، اون به شدت با حذب مخالفه در صورتی که جزو رده‌های بالا و فعالانه.
اون‌ها یه اتاق بالای مغازه‌ی آقای چرینگتون اجاره می‌کنن و چند ماهی وقتشون رو آنجا میگذرونن.
بعد از مدتی شخصی به اسم ابراین پیدا می‌شه که ادا دارا مال انجمن برادردی و طرفدار گلدشتاینه، کسی که با حذب مخالفه.
وینستون و جولیا پیشش می‌رن و اعتراف می‌کنن که با حذف مخالفن.
بعد از مدت کوتاهی در همون اتاق اجاره ناگهان از پشت تابلویی صدای صفحه سخنگو میاد و بعد به طرز وحشیانه‌ای دستگیر می‌شن. آقای چرینگتون از اعضای حزب بوده.
وینستون دیگ جولیا رو نمیبینه، ماه‌ها شکنجه جسمی و روحی می‌شه و ابراین مسئول تغییر افکار وینستون. آنقدر شکنجه‌های ناجور می‌شه که حالت انسانی خودش رو از دست میده و لاغر و نحیف میشه
افکار اونو از بین می‌برن و اعتقاداتی که حزب می‌خواد جایگزین می‌شه و در آخر وینستون بدون هویت کشته میشه
 
آخرین ویرایش:
تاریخ شروع: ۱۷ خرداد ۱۴۰۴
تاریخ پایان:

عنوان: توتو چان
نویسنده: تتسکو(ژاپنی)

از زمانی که باردار بودم برای فرزندم کتاب می‌خوندم و توتوچان کتاب هفتمیه که براش می‌خونم. یه عروسک دختر ژاپنی هم داره که اسمش رو گذاشتم توتوچان و کاملا می‌شناسدش‌.
داستان از این قراره که توتوچان یه دختر با ذهنیت متفاوته د آدم‌های معمولی درکش نمی‌کنن به همین دلیل اون رو از مدرسه اخراج می‌کنن.
مادرش برای ثبت‌نام به یه مدسه‌ی دیگه میره، به توتو چان هم نمی‌گه اخراجش کردن، مدرسه که دورتادور حیاتش درختچه هست و ورودی مدرسه دو تا درخت بلند توتوچان رو به وجد میاره. کلاس‌ها واگن قطار هستند و آموزش در این مدرسه متفاوته.
در هنگام غذا خوردن مدیر از تک‌تک بچه‌ها که تعدادشون خیلی کمه می‌پرسه:
-‌ غذای از اقیانوسه یا تپه‌ها؟
و با این سوال باعث می‌شه که بچه‌ها بفهمن غذایی که می‌خورن از کجا میاد.
یه روز مدیر ازشون می‌خواد که هر روز صبح هر کس برای بقیه سخنرانی کنه


در حال مطالعه این تاپیک ویرایش میشه
 
آخرین ویرایش:
تاریخ شروع: ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۴
تاریخ پایان:

نام کتاب والدین سمی
نویسنده: سوزان

اول فکر کردم شاید الان بدر من بخوره و برای تربیت فرزندم مفید باشه ولی در کتاب منظور از والدین سمی، خانواده‌های خیلی سمی هستند.
والدین بدرفتاری که کتک زده باشن یا مدام کنترل کنن یا تعرض‌های متفاوت که خب من جزو هیچکدوم نبودم. البته شاید قسمت کنترل‌گر به معنی وابستگی زیاد شاید صدق کنه در خانواده‌های ایرانی مخصوصا پدر و مادرهایی که یا نمی‌ذارن فرزندانشون ازدواج کنن یا پس از ازدواج هم اون‌ها رو تحت حمایت خودشون نگه می‌دارن.
من چندین خانواده اینجوری میشناسم، به اصطلاح می‌گن بچه‌هاشونو دور خودشون نگه داشتن کمااینکه خانواده‌ای می‌بینی که بچه‌ها یا طلاق گرفتن یا اصلا ازدواج نکردن. فرزندانی که قادر نیستن بدون تایید والدین تصمیم بگیرن و اقدام بکاری کنن.
راه حل داده گفته که والد و فرزند با هم رو به رو شه و با هم صحبت کنن.
والدین سمی انکار می‌کنن یا تقصیر رو گردن نمیگرن
یک راه دیگه جهت ارتباط و خالی شدن با والدین سمی نامه نوشتنه
 
آخرین ویرایش:
نام کتاب: مرگ ایوان ایلیچ چالش کافه نویسندگان
تاریخ شروع: ۲۲ تیر ۱۴۰۴
تاریخ پایان: ۲۸ تیر ۱۴۰۴
پی.دی.اف ۸۸ صفحه


ایوان ایلییچ یه مرد کارمند و مرتب و منظم بود. همه چی زندگیش سر جاش بود: یه شغل خوب توی دادگاه، یه زن و بچه، خونه‌ی قشنگ، روابط اجتماعی مرتب... خلاصه از اون آدمایی که به‌قول خودشون "زندگی نرمال و موفق" دارن.

اما یه روز از پله می‌افته، اولش چیزی نیست، ولی بعدش کم‌کم درد می‌گیره، مریض می‌شه و دکترها هم نمی‌تونن کاری براش بکنن. بیماریش بدتر و بدتر می‌شه. کم‌کم می‌فهمه که داره می‌میره.

اینجاست که یه چیزی توی ذهنش شروع می‌شه. می‌پرسه:
"من که همیشه سعی کردم طبق قواعد زندگی کنم، چرا حالا باید این‌جوری بمیرم؟!"
کم‌کم می‌فهمه که همه‌ی اون چیزایی که فکر می‌کرد مهم بودن (شغل، پول، موقعیت اجتماعی...) همش الکی بوده. یعنی واقعاً زندگی نکرده، فقط نقش یه آدم موفق رو بازی کرده.

همه دور و بری‌هاش هم، حتی زنش و همکاراش، فقط الکی دلش رو خوش می‌کنن و ته دلشون منتظرن زودتر بمیره و خلاص شن. فقط یه نفر واقعاً باهاش همدرده: خدمتکار ساده‌ای به اسم گرسیم که با صداقت و دل‌سوزی بهش کمک می‌کنه.

آخرش، ایوان با کلی درد و ترس و فکر و خیال، بالاخره می‌فهمه چی توی زندگی واقعاً مهمه: صداقت، عشق، همدلی.
یه جایی نزدیک مرگ، انگار یه نوری می‌بینه، آروم می‌شه و با یه لبخند واقعی از دنیا می‌ره.
 
کتاب سه دقیقه در قیامت
تاریخ شروع: ۱۴ مرداد ۱۴۰۴
تاریخ پایان:
پی.دی.اف ۹۸ صفحه

این کتاب یک نمونه از مردیه که کمی از اونور دنیا رو گفته و به نظرم خیلی خلاصه و سریع تعریف کرده.
نوجوون که بوده هی از خدا شهادت میخواسته، یک شب خواب حضرت عزرائیل رو می‌بینه که بهش میگه هنوز نوبت تو نشده
یک عمل سخت انجام میده، غده‌ای پشت چشمش هست که در حین جراحی باعث مرگ موقتش میشه و خودش رو توی بیابون می‌بینه در حالی که دو جوان پشت سرش ایستادن و یک جوان هم پشت میز نشسته و کتاب قطوری از اعمال بدست داره.
از سمت راست باد خوب و خنک و از سمت چپ باد گرم میوزه.
لیستی از کارهای خوب و بد تین پاسدار توی این کتاب‌ هست، اول نماز بررسی میشه، مورد قبوله و بعد سراغ اعمال دیگه می‌رن. اعمال رو مثل یه فیلم می‌بینه، کلی کار خوب داره ولی با یه گناه این اعمال پاک میشه، غیبت، مسخره کردن، شوخی بیجا
پیشنهاد میکنم این کتاب رو بخونین
 
آخرین ویرایش:
12ستون پولسازی
رمان سینانی

ستون اول:
توی ماتریکس گیر نکن. باید عملگرا باشی این یکی از عادت‌های افراد ثروتمنده. اراده برای عملگرایی مهمه.
برای جلوگیری از اهمال‌کاری یک اولویت رو مشخص کن، دوم متعهد باش.
بدون چی می‌خوای، آلفا باش.
با مواجه شدن با هر بن بستی، با هر دری کلیدش بساز. این دنیا مال آدم‌های غیر منطقیه.
هر وقت دیدی گفتن نمیشه، از همون طرف بپرس چطوری میشه؟
افراد آلفا شهامت خواستن دارن.

ستون دوم:
عزت نفس: خودت رو لایق چیزی که می‌خوای بدون. برای خود ارزش بذار، حالت با خودت خوب باشه، خودت خودتو لایق بدون.
رشد قدم به قدم صورت می‌گیره. پله به پله بره جلو، می‌تونی سرعتتو ببری بالا.
قانون گسترش: این جهان توسط خواسته‌های آدم‌ها در حال گسترش پیدا کردنه و قوانین از فرادی که اشتیاق رسیدن به خواسته‌های زیاد دارن حمایت می‌کنه.
شهامت داشتن رویاهای بزرگ رو داشته باش
شهامت داشتن اهداف بزرگ و با جزئیات رو داشته باش
هر زمان حس بد داشتی، چیزی رو دوست نداشتی میفهمی این ناخواسته است، حالا خواسته‌ات مشخص میشه.
براش تلاش میکنی ولی هی شکست میخوری، تکلیف چیه؟
قانون چهل تلاش: چهل عدد جادوییه، خدا روی تلاش چهلم بهت میده. شاید تو تلاش‌های کمتر به خواسته‌ات برسی ولی ماکسیمم چهله.

ستون سوم:
ضمیر ناخودآگاه الگویی که بهش میدی رو مدام تکرار می‌کنه.
هر کسی تو ذهنش الگو داره، برای فهمیدن الگوهات به گفت و گوی درونیت گوش بده.
نتایجی که بدست میاری نشون دهنده اون الگوییه که داری.

عادت پولساز دوم:
یک فعالیت فیزیکی روزانه است. فعالیت فیزیکی ممتد باعث ایجاد گردش خون در بدن میشه و صدایی تولید میشه که فرکانس اون در حد فرکانس شهوده.

عادت پولساز سوم:
هر هفته یک نفر به ارتباطاتت اضافه کن.
 
آخرین ویرایش:
نام کتاب: کلیدهای رفتار با پسرها

تاریخ شروع: ۲۳ مرداد ۱۴۰۴
تاریخ پایان:

مراحل رشد:
از بدو تولد تا شش سالگی: بیشتر با مادره
از شش تا سیزده سالگی: یاد می‌گیره مرد باشه و بیشتر از پدر یاد میگیره، مادر در این مرحله محبت رو به پسرش می‌آموزه و در صورت نبود پدر، عمو یا دایی یا مربی که از اون اطمینان داره جایگزین پدر میشه.
در این سن خیلی مهمه که پسر با پدرش وقت بگذرونه تا دچار اختلال توجه نشه.
بعد از پانزده سالگی دوران مرد شدن
قبله‌ای به نام لاکوتا پسرها رو به بالای کوهی می‌فرستند در حالی که روزه‌اند و چند روز باید آن‌جا بمونن (مثل سربازی) و بعد دو سال از دیدن مادراشون محرومند چون می‌خواهند که مرد بار بیایند و اگر مادران رو ببینند باز به دنیای زنان برمی‌گردند.
در این زمان یک مرد دیگر برای تربیت باید وارد عمل شود.
سال‌های چهارده سالگی تا اوایل بیست سالگی دوران ورود به دنیای بزرگسالان و جدا شدن از والدین است.
کودکان تنها در معرض خطرند، حتما وارد اجتماع شوید.
پسران در هنگام بلوغ تغییراتی می‌کنند، یکی از آنها باریک شدن گوش است که باعث می‌شود درست نشنود.
نیمره‌ی راست پسران از نیم‌کره چپ آن‌ها فعال‌تر است.
پسران بیشتر از دختران نگران جدا شدن هستند پس قبل از سه سالگی آن‌ها را مهد نگذارید.
از حدود ۱۴ سالگی تستوسترون بیشتر شده و سبب ناآرامی پسر می‌شود.
دارای رشد مغزی کندتری نسبت به دختران هستند که بر مهارت‌های حرکتی آن‌ها تاثیر می‌گذارد و در سال‌های اول دبستان خود را نشان می‌دهد.
دو نیمه مغز ارتباط کمتر با هم دارند پس برایشان کتاب بخوانیم، صحبت کنیم، توضیح دهیم مخصوصا از یک تا ۸ سال.
باید بدونن کی رئیسه.
گرایش دارن بدون فکر عمل کنند.
 
آخرین ویرایش:
نام کتاب:
خاطرات یک آدمکش
صوتی

«خاطرات یک آدمکش» معمولاً با زاویه‌ای تاریک و پرتنش روایت می‌شود؛ جایی که مخاطب در لابه‌لای اعتراف‌ها و یادآوری‌های شخصیت اصلی، هم با دنیای سرد و بی‌رحم قتل‌های سازمان‌یافته روبه‌رو می‌شود و هم با لایه‌های پنهان انسانی او. جذابیت این نوع روایت در همین تضاد است: از یک طرف چهره‌ی بی‌رحم یک قاتل حرفه‌ای را می‌بینیم، و از طرف دیگر ردی از وجدان، شک یا حتی دلتنگی‌های انسانی‌اش را لم*س می‌کنیم. چنین متنی نه تنها سرگرم‌کننده است، بلکه مخاطب را وادار به پرسش در مورد مرز اخلاق، اختیار و جبر در زندگی می‌کند.
 
عقب
بالا پایین