نظارت همراه رمان مه، نام من را می‌داند| ناظر: malihe

  • نویسنده موضوع نویسنده موضوع Blu moon
  • تاریخ شروع تاریخ شروع

Blu moon

مدیر تالار نظارت آثار
پرسنل مدیریت
مدیر رسـمی تالار
ناظر ارشد آثار
ناظر اثـر
مشاور
نوشته‌ها
نوشته‌ها
275
پسندها
پسندها
519
امتیازها
امتیازها
93
سکه
523
نویسنده عزیز، از اینکه انجمن کافه نویسندگان را برای ارتقای قلم خود و انتشار آثار ارزشمندتان انتخاب کردید، نهایت تشکر را داریم.
لطفا پس از هر پارت گذاری در گپ نظارت اعلام کنید. تعداد مجاز پارت در روز 3 پارت می باشد. در غیر این صورت جریمه خواهید شد.
پس از هر ده پارت، رمان شما باید طبق گفته های ناظر ویرایش گردد وگرنه رمان قفل می شود.
پس از ویرایش هر پستی که ناظر در این تاپیک ارسال کرده است، آن را نقل قول زده و اعلام کنید که ویرایش انجام شده است.
از دادن اسپم و چت بی مربوط جدا خودداری کنید

نویسنده: @هوروس
ناظر: @malihe
لینک تاپیک تایپ:

 
@هوروس
✒️درود برشما نویسنده‌ی عزیز، از امروز بنده ناظر همراه رمان شما هستم، لطفاً پس از هر پارت گذاری، به این صورت که پارت یک تا ۱۰ گذاشته شد، در این تاپیک اعلام کنید. ممنون از همکاری شما!
✒️ لطفاً خطوط رو بُلد نکنید.
✒️در مقدمه
❌
جمله‌ی انسان، موجودی‌ست پیچیده‌.
✅انسان، موجود پیچیده‌ایست.
اصلاح شد، سعی کنید افعال رو آخر جمله قرار بدید.
- خانم... این کتابو خوندین؟
صدای مرد میان‌سال در فضای نیمه‌ساکت کتاب‌فروشی پیچید. لحنش مردد بود، انگار نمی‌دانست مخاطبش وقت جواب دادن دارد یا نه. کتاب را در هوا نگه داشته بود؛ زنان کوچک با جلدی ساده و قهوه‌ای، کمی فرسوده از گوشه‌ها.
دختر لبخند زد.
آرام... مثل کسی که پاسخ این سؤال را نه‌فقط می‌دانست، بلکه سال‌هاست در ذهنش به آن زندگی داده.
با احتیاط کتاب را گرفت و روی پیشخوان گذاشت؛ نه صرفاً مثل شیءای کاغذی، بلکه طوری که انگار چیزی زنده، گرم و پُر از خاطره را لم*س کرده باشد.

- بلی قربان. شاید صد بار خوندمش. ولی هر بار، امی برام یه جور دیگه بود... یه‌بار، دخترکی حسود و بی‌تاب... یه‌بار، کسی که فقط دلش می‌خواست دیده شه... یه‌بار حتی خود من. ولی جو... جو همیشه جوئه.
✒️سعی کنید در دیالوگ‌ها از شکسته نویسی بپرهیزید: از «بلی قربان» می‌شد تصور کرد که دیالوگ‌ها عامیانه و یا ادبی باشن. ولی شما شکسته نوشتید. لطفاً اصلاحش کنید و دقت کنید:
✅بلی قربان. شاید صد بار خوانده‌ام. ولی هر بار، امی برایم جور دیگری بود؛ یک بار، دخترکی حسود و بی‌تاب؛ یک بار، کسی که فقط دلش می‌خواست دیده شود؛ یک بار، حتی خودم ولی جو… جو همیشه جو است.

ل*ب‌های مرد به لبخند باز ( موردی نداره فقط بنظرم گشوده شد قشنگ‌تره) شد. کتاب را خرید و آرام از مغازه خارج شد.
صدای زنگ کوچک بالای در، برای لحظه‌ای سکوت را شکافت؛ آوایی کوتاه اما بُرنده، شبیه بیدارباشی کوتاه در خواب نیم‌روزی کتاب‌ها.
سپس... همه‌چیز دوباره به سکوت نرم و دلخواه دختر برگشت؛ همان آرامشی که انگار مخصوص ساعت‌های بی‌اسم بعدازظهر بود، جایی میان رویا و واقعیت.
چشمش به گلدان شمعدانی نیمه‌خشک روی صندوق افتاد؛ چند برگ قهوه‌ای از نوک ساقه‌ها آویزان بود، اما درست وسط گلدان، جوانه‌ای کوچک سر برآورده بود؛ سبز، سرسخت، و بی‌صدا.
خم شد و انگشت اشاره‌اش را نرم روی برگ‌های جوانه کشید، انگار می‌خواست با همان لم*س، روحی به آن ببخشد.
- خب کوچولو... امروز مشتریِ خوب داشتیم... ❌واسه‌ت(✅ برات یا برایت) قصه بگم؟
✒️بنظرم روی لحن دیالوگ‌هاتون دقت کنید.
بعد نشست. دستی آهسته به دامن سرمه‌ای‌اش کشید و نگاهش را به ساعت دیواری دوخت؛ هنوز تا ناهار وقت ❌بود.(✅ داشت)
چند برگه‌ی رسید را مرتب کرد، چند جلد کتاب را آرام جابه‌جا نمود،(کاما حذف شود: «و» یک کلمه ربطی هست و شما نمی‌تونی قبل یا بعد از اون از علائم نگارشی استفاده کنید!) و با دقتی وسواسی، قند را درون لیوان کم‌رباریک چای گذاشت. ❌ظهر که شد،(در اینجا استفاده از جمله‌ای مثل✅ هنگام ظهر ادبی تر و قشنگ‌تره) از پشت صندوق بیرون آمد؛ ساندویچ نان و پنیرش را در اتاقک کوچک پشت فروشگاه باز کرد، گویی این لحظه ساده، تنها پل ارتباطش با جهان بیرون بود.
کنار قفسه‌ی رمان‌های خارجی نشست. دست برد و دفترچه ممنوع اثر (آلبرتو موراویا) را از کنار میز برداشت. جلد آبی‌کمرنگ، رنگ‌پریده مثل رؤیایی دور، با گوشه‌هایی تاب‌خورده که انگار از نسیم سال‌های گذشته شکل گرفته بودند.
صفحه‌ای را گشود؛ همان جمله‌ی آشنا، زیرش با جوهری محو خط کشیده بود:
«کسی که دوستش داریم، می‌تونه همه‌چیز رو در ما تغییر بده، بی‌آنکه خودش ❌بفهمه.»( ✅بفهمد)
دختر چای را جرعه‌ای نوشید. طعم تلخ آن، آرام و مطمئن در جانش نشست.
✒️بسیار عالی بود امیدوارم قلمتان سبز و مانا باقی بماند.
 
آخرین ویرایش:
سلام و سپاس بابت وقتی که برای بررسی گذاشتید 🌱
در مورد اصلاح جمله‌ی ابتدایی مقدمه؛ «انسان، موجودی‌ست پیچیده» با احترام، مایلم نکته‌ای را با شما در میان بگذارم:
من این ساختار را آگاهانه و با هدف حفظ موسیقی خاصی در جمله انتخاب کرده‌ام. جمله‌ی «انسان، موجودی‌ست پیچیده» با مکث و ضرباهنگی آغاز می‌شود که برایم حال‌وهوای تأمل‌آمیزی دارد؛ حالتی که با فضای کلی رمان و مقدمه هم‌خوان است. به همین خاطر، فکر می‌کنم استفاده از «موجودی‌ست» به‌جای «موجود پیچیده‌ای‌ست» نه از سر ناآگاهی، بلکه یک انتخاب سبکی بوده.
البته اگر از نظر دستور رسمی و سبک انجمن، فرمی خاص ترجیح داده می‌شود، حتماً آن را در نظر می‌گیرم. فقط ای کاش، در مواردی که اصلاح بیشتر جنبه‌ی سلیقه‌ای دارد تا خطای صریح، نظر نویسنده قبل از ویرایش پرسیده می‌شد 🙏🏻
باز هم ممنون از دقّت و همراهی شما.
 
سلام و سپاس بابت وقتی که برای بررسی گذاشتید 🌱
در مورد اصلاح جمله‌ی ابتدایی مقدمه؛ «انسان، موجودی‌ست پیچیده» با احترام، مایلم نکته‌ای را با شما در میان بگذارم:
من این ساختار را آگاهانه و با هدف حفظ موسیقی خاصی در جمله انتخاب کرده‌ام. جمله‌ی «انسان، موجودی‌ست پیچیده» با مکث و ضرباهنگی آغاز می‌شود که برایم حال‌وهوای تأمل‌آمیزی دارد؛ حالتی که با فضای کلی رمان و مقدمه هم‌خوان است. به همین خاطر، فکر می‌کنم استفاده از «موجودی‌ست» به‌جای «موجود پیچیده‌ای‌ست» نه از سر ناآگاهی، بلکه یک انتخاب سبکی بوده.
البته اگر از نظر دستور رسمی و سبک انجمن، فرمی خاص ترجیح داده می‌شود، حتماً آن را در نظر می‌گیرم. فقط ای کاش، در مواردی که اصلاح بیشتر جنبه‌ی سلیقه‌ای دارد تا خطای صریح، نظر نویسنده قبل از ویرایش پرسیده می‌شد 🙏🏻
باز هم ممنون از دقّت و همراهی شما.
✒️شما می‌تونید سلیقه‌ای عمل کنید و منم براتون ویرایش نمی‌زنم. اما بعدا خودتون پاسخ‌گو باشید.
موفق باشید!
 
✒️شما می‌تونید سلیقه‌ای عمل کنید و منم براتون ویرایش نمی‌زنم. اما بعدا خودتون پاسخ‌گو باشید.
موفق باشید!
ممنونم از دقّت و وقتی که برای ویرایش گذاشتید 🌱
در مورد نکاتی مثل علائم نگارشی، به‌ویژه موردی که درباره‌ی استفاده از «و» فرمودید، کاملاً حق با شماست. این موارد گاهی به‌صورت سهوی پیش می‌آیند، و واقعاً خوشحال می‌شوم اگر اصلاحشان شود یا تذکرشان داده شود.
از اینکه اجازه دادید لحن دیالوگ‌ها در چارچوب انتخاب‌شده‌ی من باقی بماند، سپاس‌گزارم. چون واقعاً اگر لحن رسمی و غیرمحاوره‌ای بر تمام گفتگوها حاکم می‌شد، در روایت دچار نوعی دوگانگی یا اصطکاک بی‌مورد می‌شدم.
مقدمه هم طبق نکته‌ی شما بازنگری و تنظیم شد.
اگر اجازه بدید، فقط تمایل دارم واژه‌ی «انسان، موجودی‌ست پیچیده» رو به سبک ابتدایی خودم بازگردونم، چون این جمله به لحاظ آهنگ و ریتم، بیش‌تر با لحن کلی متن من هم‌خوانی داره و برام حس خاصی داره.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: malihe
ممنونم از دقّت و وقتی که برای ویرایش گذاشتید 🌱
در مورد نکاتی مثل علائم نگارشی، به‌ویژه موردی که درباره‌ی استفاده از «و» فرمودید، کاملاً حق با شماست. این موارد گاهی به‌صورت سهوی پیش می‌آیند، و واقعاً خوشحال می‌شوم اگر اصلاحشان شود یا تذکرشان داده شود.
از اینکه اجازه دادید لحن دیالوگ‌ها در چارچوب انتخاب‌شده‌ی من باقی بماند، سپاس‌گزارم. چون واقعاً اگر لحن رسمی و غیرمحاوره‌ای بر تمام گفتگوها حاکم می‌شد، در روایت دچار نوعی دوگانگی یا اصطکاک بی‌مورد می‌شدم.
مقدمه هم طبق نکته‌ی شما بازنگری و تنظیم شد.
اگر اجازه بدید، فقط تمایل دارم واژه‌ی «انسان، موجودی‌ست پیچیده» رو به سبک ابتدایی خودم بازگردونم، چون این جمله به لحاظ آهنگ و ریتم، بیش‌تر با لحن کلی متن من هم‌خوانی داره و برام حس خاصی داره.
ببینید من نمی‌خوام بحث کنم، قطعا به سلیقه‌ی شما احترام می‌ذارم. دلیل این همه ناراحتیتون رو هم درک می‌کنم نباید پیش از آشنایی با روند نظارتم درمتن شما دست می‌بردم. ولی بنده تا جایی که بتونم توضیح میدم، لطفاً از این به بعد کمتر دلیل تراشی کنید. این رمان هست نه دل‌نوشته من گیر ندم ویراستار گیر میده. لحن دیالوگ‌هاتون بهرحال باید اصلاح بشه من به سبب احترام و سبک خودم در نظارت، این انتخاب در ویرایش رو به عهده‌ی شما گذاشتم. امیدوارم قانع شده باشید.
 
سلام وقتتون بخیر
شما قصد دارید که لحن دیالوگ‌ها محاوره باشه و لحن مونولوگ ها ادبی
یا

لحن هردو ادبی؟

@هوروس
 
@دیـوادیـوا عضو تأیید شده است.
درود بر شما و سپاس از توجه‌تان
لحن راوی به‌صورت رسمی و ادبی نوشته شده، و دیالوگ‌ها عامدانه به شکل محاوره‌ای طراحی شده‌اند تا تمایز میان ذهن و گفتار حفظ شود. تنها اختلاف سلیقه‌ای کوچکی در برخی ساختارهای جمله وجود داشت؛ مانند قرار گرفتن فعل پس از صفت یا قید، که به فشرده‌تر شدن نثر و نزدیکی آن به لحن نیمه‌کلاسیک انجامیده است.
 
آخرین ویرایش:
  • Love
واکنش‌ها[ی پسندها]: Blu moon
با سلام و درود

من اشکالاتی که گفته شده رو مطالعه کردم
در ارتباط با لحن گفتار رمان
نویسنده عزیز ما چند نوع لحن گفتاری داریم
یکی این مورد هستش که کلا محاوره‌ای
یک مورد دیگه این هستش که کلا ادبیه
و مورد آخر به این گونه است که مونولوگ‌ها ادبی و دیالوگ‌ها محاوره‌ای

حالا طبق چیزی که شما میخواید با به ناظرمون توضیح میدیم که بر اساس اون نظارت کنه اثارتون رو
 
@هوروس

با سلام و درود خدمت شما نویسنده عزیز

از آخرین پارت گذاری رمان شما چند وقتی گذشته

قصد ادامه دادن ندارید؟
 
عقب
بالا پایین