(SINA)
مدیر آزمایشی تالار شعرکده+تدوینگر آزمایشی
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایـشی تالار
مـدرس
ویراستار
کپیـست
رمانخـور
نویسنده نوقلـم
مقامدار آزمایشی
پرسنل کافهنـادری
۱۹. پنجرهی انتهای راهرو
راهروی بلند و خاموش،
مثل فیلمی سیاهوسفید
کش میآمد تا جایی که
یک پنجرهی تنها
انتهایش نفس میکشید.
نور سرد صبح
از شیشههای لکهدار میگذشت،
روی کفِ سنگی میلغزید
و به دیوارهای نمور
رنگی از خاطره میپاشید،
مثل دستی که
بیدعوت روی شانهات بنشیند.
هر بار که از آنجا رد میشدم،
صدای قدمهایم،
چند قدم عقبتر تکرار میشد
انگار کسی
از پشت، آهسته همراهم میآمد.
پشت شیشه،
مه نشسته بود
و در مه، سایهای محو
که نگاه میکرد...
نه به من،
که به سایهای
که پیش از من رسیده بود.
راهروی بلند و خاموش،
مثل فیلمی سیاهوسفید
کش میآمد تا جایی که
یک پنجرهی تنها
انتهایش نفس میکشید.
نور سرد صبح
از شیشههای لکهدار میگذشت،
روی کفِ سنگی میلغزید
و به دیوارهای نمور
رنگی از خاطره میپاشید،
مثل دستی که
بیدعوت روی شانهات بنشیند.
هر بار که از آنجا رد میشدم،
صدای قدمهایم،
چند قدم عقبتر تکرار میشد
انگار کسی
از پشت، آهسته همراهم میآمد.
پشت شیشه،
مه نشسته بود
و در مه، سایهای محو
که نگاه میکرد...
نه به من،
که به سایهای
که پیش از من رسیده بود.