مشاوره ایده پردازی و توصیف

  • نویسنده موضوع نویسنده موضوع مینِرا
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
خب مشکل من اینه که نمی‌تونم توضیحی بنویسم
 
توی چک نویس‌ها می‌نویسم اما به نظر مسخرست
 
خوب پس تمرینی بریم جلو اول که راه بیوفتی تو توضیح نوشتن
خوبه ؟
 
من چندتا حالت میگم بهت
تا فردا برام اینارو بنویس لطفاً
فردا باهم چک کنیم


(۱) یک خانوم بی اعصاب با یک همسر خیلی آرام صبور که باهم روی تربیت بچه بحثشون شده

(۲) یه معلم که هرکاری می‌کنه نمیتونه شاگرد شیطونش رو آروم کنه تا کلاس رو بهم نزنه

(۳ ) یه زن و مرد که بعد از شش ماه باهم بودن دختره میخواد کات کنه و پسره عاشقه

دقت کن اصلا دیالوگ‌هایی که میگی مهم نیست، مهم اینه تو این تمرین داخل مونولوگ ها بتونی حالت فرد رو نشون بدی.
بنویس بفرست برام باهم کار کنیم
 
من چندتا حالت میگم بهت
تا فردا برام اینارو بنویس لطفاً
فردا باهم چک کنیم


(۱) یک خانوم بی اعصاب با یک همسر خیلی آرام صبور که باهم روی تربیت بچه بحثشون شده

(۲) یه معلم که هرکاری می‌کنه نمیتونه شاگرد شیطونش رو آروم کنه تا کلاس رو بهم نزنه

(۳ ) یه زن و مرد که بعد از شش ماه باهم بودن دختره میخواد کات کنه و پسره عاشقه

دقت کن اصلا دیالوگ‌هایی که میگی مهم نیست، مهم اینه تو این تمرین داخل مونولوگ ها بتونی حالت فرد رو نشون بدی.
بنویس بفرست برام باهم کار کنیم
باشه
فقط شب بفرستم اشکالی نداره
 
۱:
از این همه بی توجهی کلافه شدم اخه یه ادم چقدر می‌تونه بی خیال باش کلافه روبه رو نشستم با صدای نسبتا بلندی با عصبانیت گفتم:
ـمن چی میگم تو چی میگی نمیبینی این بچه چه جوری رفتار میکنه؟
اما اون باز نفس عمیق کشید آروم و با لبخند گفت:
ـ عزیزم خودت داری میگی بچه، خوب بچس دیگه.
خونم به جوش اومده بود و کنترول صدام دست خودم نبود بلند فریاد زدم:
ـ بچه تو بچگیه که یاد می‌گیره، چرا انقدر بی خیالی.
بی توجه به حرفه من سمت پنجره رفت و بازس کرد دوباره روی مبل نشست و بی تفاوت گفت:
ـ من که مشکلی توی رفتار بچه ها نمی‌بینم.
با شنیدن حرفش دود از سرم بلند شد. خدایا این دیگه چه موجودیه؟ دندون هام رو روی هم فشار دادم تا از حرصم کم بشه اما نشد با همون عصبانیت به سمت اتاق رفتم و درو محکم به هم کوبیدم.

۲:
دیگه این بچه داشت کلافم می‌کرد بازیگوش و سر به هوا بود بیشتر از این که هواسم به درس دادنم باشه مراقبت بودم یه وقت کاری نکنه بلایی سر کسی نیاره.
میز اول نشسته بود منم مثلا داشتم برگه هارو امضاء می‌کردم اما زیر چشم هواسم بهش بود
از داخل کیفش یه سوسک پلاستیکی در آورد رو میز بقلی انداخت بچه های اون میز با دیدن سوسک جیغ وداد کردن و کلاس رو بهم ریختن عصبی از یر جام بلند شدم سوسک رو از روی میز برداشتم سمت متین رفتم مثل یه بچه گربه ملوس اما قد دست به سینه نشسته بود منو که بالا سرش دید بیشتر تو خودش جمع شد چشم‌هاش رو محکم روی هم فشار داد طوری که مژه های بلندش داخل چشمش کشیده شدن.
نه دلم میومد دعواش کنم نه می‌تونستم همین طوری ولش کنم . برای همین با لحن توبیخ گرانه گفتم:
متین این چه کاری بود که کردی؟
دستش رو بلند کرد و با مظلومیت تمام گفت:
ـ خانم اجازه، خب کلاس خیلی ساکت بود منم حوصلم سر رفته بود.
اینم تازه تز سر کوچمون خریدم گفتم استفاده کنم از لحنه بچگونه و با مزش خندم گرفته بود و نتونستم خودم رو کنترول کنم.

۳:
مثل همیشه مرتب و شیک رو به روم نشسته بود. بی مقدمه شروع کرد گفت: راستش من خسته شدم دیگه نمیتونم به این رابطه ادامه بدم. تو پسر خوبی هستی اما به درد من نمی‌خوری. من میخوام جدا شم.
با تموم شدن حرفش انگار چیز درون من شکست فقط نگاهش میکردم چه ساده بع از شش ماه اومده میگه تموم چه ساده میگه خسته شده .
نگاهی به ساعت کرد. اون به ساعتش نگاه کرده ومن به حلقه‌ی تو دستش که جای گزینه حلقه‌ای که بهش داده بودم شده بود دیگه مطمئن شدم که اون دیگه مال من نیست با یه خداحافظ کوتاه از جاش بلند شد و رفت اما من نگاه به جای خالیش بود جای خالی که فکر نکنم هیچ وقت پر بشه
 
سلام
این متن ها رو اماده کردم.
 
ببخشید برا من اصلا اعلامیه نیومده بود نمی‌دونم چرا
 
ببین خوندم، توصیفاتت کم بودن

من الان برات خودمم یه چیزایی می‌نویسم مطالعه کن لطفا
 
عقب
بالا پایین