شعر اشعار مهدی فرجی

FarzaneFarzane عضو تأیید شده است.

مدیر اجرایی انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر اجرایی انجمن
مدیر رسـمی تالار
فرشته زمینی
نوشته‌ها
نوشته‌ها
1,251
پسندها
پسندها
3,951
امتیازها
امتیازها
378
سکه
991

آسمان وقتی که می پوشی کبوتر می شوم

حال من خوب است اما با تو بهتر می شوم
آخ...تا می بینمت یک جور دیگر می شوم

با تو حس شعر در من بیشتر گل می کند
یاسم و باران که می بارد معطر می شوم

در لباس آبی از من بیشتر دل می بری
آسمان وقتی که می پوشی کبوتر می شوم


آنقَدَرها مرد هستم تا بمانم پای تو
می توانم مایه ی گه گاه دلگرمی شوم

میل میل توست اما بی تو باور کن که من
در هجوم بادهای سخت، پرپر می شوم
 
ای کاش ...

گم شده ام هرچه بگردی خبری نیست
جز این دو سه تا شعر که گفتم اثری نیست

یک بار نشستم به تو چیزی بنویسم
دیدم به عزیزان گله کردن هنری نیست

دلگیرم از این شهر پس از من که هوایش
آن گونه که در شأن تو باشد بپری نیست

ای کاش کسی باشد و کابوس که دیدی
در گوش تو آرام بگوید: خبری نیست

هر جا نکنی باز سر درد دلت را
چون دامن تر هست ولی چشم تری نیست

ای کاش که می گفت نگاه تو؛ بمانم
این لحظه که حرفت سند معتبری نیست

دل خوش نکنم پشت وداع تو سلامی ست
یا پشت خداحافظی من سفری نیست؟

من چند قدم رفتم و برگشتم و دیدم
در بسته شد آن گونه که انگار دری نیست
 
نه ... تن نده

من و تو در دل همدیگریم و دور از هم
چقدر خاطره داریم در مرور از هم

دو ریل در دو مسیر مخالفیم و به هم
نمیرسیم بجز لحظه ی عبور از هم

تو من، تو من، تو منی... من تو، من تو، من تو شدم
مگر که مرگ جدامان کند به زور از هم

نه... تن نده پریِ من، تو وردها بلدی
بخوان که پاره شود بند بند تور از هم

نه... مثل ریل نه... فکر دوباره آمدنیم
شبیه عقربه ها لحظه ی عبور از هم
 
عقب
بالا پایین