در حال تایپ داستانک نق نقو/ سارا مرتضوی

دوست داشتی؟

  • بله

    رای: 4 100.0%
  • خیر

    رای: 0 0.0%
  • بد نبود

    رای: 0 0.0%

  • مجموع رای دهندگان
    4

سارا مرتضوی

مترجم آزمایشی
رمان‌خـور
نویسنده افتخاری
مقام‌دار آزمایشی
فرشته زمینی
نوشته‌ها
نوشته‌ها
1,454
پسندها
پسندها
4,627
امتیازها
امتیازها
328
سکه
2,205
نام داستان: نق‌ نقو
نویسنده: سارا مرتضوی
ژانر: فانتزی_ روانشناختی
رده سنی کودک و نوجوان

خلاصه:
در جهانی میان خواب و بیداری، دختری به نام دلوین پا به دنیایی می‌گذارد که رنگ دارد، صدا دارد… و رازهایی پنهان زیر هر برگ آبی و ستاره‌ی متحرک.
سال‌ها بعد، وقتی خودش مادر شده، همراه پسرش به دنیای فراموش‌شده‌ای برمی‌گردد؛ جایی که دیگر تنها رنگ‌ها تهدید نمی‌شوند، بلکه سکوت، بزرگ‌ترین دشمن است.
در سرزمینی که ساکنانش سر میوه و دل آدم دارند، جادویی در جریان است که فقط با یک چیز زنده می‌ماند: صدای واقعی دل‌ها.
اما نق‌نقو، ساکت‌تر از همیشه، در سایه‌ها نقشه می‌کشد…
آیا دلوین و هیراد می‌توانند نگذارند که رنگ‌ها خاموش شوند؟

954928_25Negar-1753727990762.jpg
 
آخرین ویرایش:
نویسنده‌ی عزیز؛
ضمن خوش‌آمد گویی و سپاس از انتخاب انجمن کافه نویسندگان برای انتشار آثار خود،
خواهشمندیم قبل از تایپ اثر، قوانین تایپ قصه را مطالعه فرمایید:

[قوانین جامع تایپ قصه]

برای رفع ابهامات و اشکالات در را*بطه با تایپ اثر، به این تاپیک مراجعه کنید:
[اتاق پرسش و پاسخ ]

برای سفارش جلد رقصه، بعد از تایپ 5 قصه در این تاپیک درخواست دهید:
[تاپیک جامع درخواست جلد]

بعد از تایپ 5 قصه ابتدایی از اثر، با توجه به شرایط نوشته شده در تاپیک، درخواست تگ دهید:
[درخواست تگ قصه]

برای سنجیدن سطح کیفیت و بهتر شدن اثر، در تالار نقد، درخواست نقد مورد نظرتان را دهید:
[تالار نقد]

پس از پایان یافتن اثر، در این تاپیک با توجه به شرایط نوشته شده، پایان اثرتان را اعلام کنید:
[اعلام پایان تایپ قصه]

جهت انتقال اثر به متروکه و یا بازگردانی آن، وارد تاپیک زیر شوید:
[درخواست انتقال به متروکه و بازگردانی]

برای آموزش‌های بیشتر درباره‌ی نوشتن و نویسندگی، به تالارآموزشی سر بزنید:
[تالارآموزشی]


با آرزوی موفقیت شما

کادر مدیریت تالار رمان انجمن کافه نویسندگان
 
همه‌ی داستان‌ها از یکی بود و یکی نبود، زیر گنبد و این‌ها شروع می‌شه ولی داستان ما از نق‌نق‌های دلوین کوچولو شروع میشه.
دلوین توی اتاقش، روی تخت صورتیش خوابیده، پتوش با گل‌برگ‌های صورتیشو روی سرش کشیده و بلندبلند به مامانش میگه:
- نمی‌خوام صبحونه بخورم دوست ندارم می‌خوام بخوابم.
مامانش با صدای آروم و غمگین میگه:
- اما دلوین جون، الان لنگ ظهره دخترم، پاشو یه چیزی بخور ضعف می‌کنیا... .
دلوین سرش رو از زیر پتو بیرون میاره، حتی حالشو ندارد موهای طلایی ژولیده‌اش که رو صورتش ریخته رو کنار بزنه، نق میزنه و میگه:
- نمی‌خوام... می‌خوام بخوابم.
مامانش با ناراحتی از اتاق بیرون میره. دلوین نزدیک‌ها بعدازظهر از خواب بیدار میشه. دلش درد می‌کنه چون از دیشب تا حالا دستشویی نرفته. حالشم نداره بره دستشویی برای همین اول می‌ره آشپزخونه تا یه چیزی بخوره. هیچی روی میز نیست. نق میزنه:
- چرا برای من غذا نذاشتن، هیچکس حواسش بهم نیست.
 
عقب
بالا پایین