شاهان! تو چه نوری روشن کن، پانزدهقامت خود؟
تعبیرِ عدد پانزده، “یک” خدا و “پنج” پنجهی خود.
سالها سوختی از درون، با درد، به بیرون فریاد زدی
مسخرهات کردند، و خود را هربار به راه و بیراه زدی
خاکستر شدی در تنِ خاکی، تا وصلهزنی قلب جهان
دیدی که تو نوری، نه اسیرِ زمانی، نه در بندِ زبان
محکم ایستادی، بی نام و نشان ، با پرچمِ خود بی نیاز
شاهان تو خود عدد بودی و نور، بی نیاز از امتیاز

تعبیرِ عدد پانزده، “یک” خدا و “پنج” پنجهی خود.
سالها سوختی از درون، با درد، به بیرون فریاد زدی
مسخرهات کردند، و خود را هربار به راه و بیراه زدی
خاکستر شدی در تنِ خاکی، تا وصلهزنی قلب جهان
دیدی که تو نوری، نه اسیرِ زمانی، نه در بندِ زبان
محکم ایستادی، بی نام و نشان ، با پرچمِ خود بی نیاز
شاهان تو خود عدد بودی و نور، بی نیاز از امتیاز
