نظرسنجی نظر سنجی دیالوگ برتر هفته| دوره اول

دیالوگ برتر هفته از نظر شما کدام است؟

  • دیالوگ اول

  • دیالوگ دوم

  • دیالوگ سوم

  • دیالوگ چهارم

  • دیالوگ پنجم


نتایج فقط بعد از شرکت در نظرسنجی قابل رویت است.

HADIS.HPFHADIS.HPF عضو تأیید شده است.

مدیر اجرایی انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر اجرایی انجمن
مدیر رسـمی تالار
ناظر ارشد آثار
مترجم
رمان‌خـور
نویسنده رسمی رمان
نوشته‌ها
نوشته‌ها
7,239
پسندها
پسندها
34,314
امتیازها
امتیازها
903
سکه
3,691
با سلام
خدمت نویسندگان عزیز و کاربران محترم انجمن کافه نویسندگان

نظر سنجی برترین دیالوگ هفته از امروز تا پایان جعمه شب باز است و منتظر رای و بررسی شما هستیم❤️


دیالوگ اول

همه‌ی حرف‌ها رو لازم نیست جواب بدی؛ گاهی رد شدن خودش جوابه.»
قدم به قدم، با اشک تو چشم و صدایی تو دلش که می‌گه:
- ساکت بمون، آروم بمون.
وقتی از دالون بیرون میاد، لباسش غبار گرفته، چشم‌هاش قرمزه، ولی داره لبخند می‌زنه. لیموترش جلو میاد، دستی به سبیل ترشش می‌کشه و با صدای خش‌دار می‌گه:
- تو تحمل کردی، بدون اینکه تلخ‌تر از ما بشی. کارت دوم مال توئه.
کارت دوم به رنگ زرد مات با رد اشک روش توی دست دلوین می‌درخشه.
نق‌نقو از دور می‌گه:
- حالا فقط یه مرحله مونده... مرحله شیرین، ولی خطرناک!
دلوین می‌پرسه:
- اسمش چیه؟
نق‌نقو لبخند می‌زنه:
- شادی بدون دلیل.
و قبل از اینکه چیزی بگه، زمین برای بار سوم شروع به لرزیدن می‌کنه.


دیالوگ دوم:

کتاب را باز کرد. انگشت اشاره‌ام را روی اولین کلمه از اولین صفحه گذاشت.
- بخونش.
-‌ آدم‌هایی که مرگ را به خودشان پيشکش می‌کنند، قبل از مرگ ناجی هیولاهای گرسنه بودند. بُکش، بُکش. اینجا جایی برای آدم‌های خوب نیست.

دیالوگ سوم:

- می‌خوای از این‌جا فرار کنی؟
+ آره، می‌خوام برم و ازت می‌خوام باهام بیای؛ چون... خب دلم می‌خواد بتونم کمکت کنم و...
- این کارو نکن!
+ یعنی چی؟ چیکار؟
- چون خطرناکه، کاری که می‌خوای اقدام کنی خطرناکه.
+ چیش خطرناکه! خب در مقابل این حبسی که بهش محکومم ریسکش رو می‌کنم.
- امید. من اون‌قدر این‌جا بودم که بفهمم تو زندون امید خطرناک‌ترین چیزه.
+ این واسه فیلم شاوشنگ نیست؟
- نه، اینو از توی زندون بودن یاد گرفتم، وقتت رو سر این چیزا تلف نکن.

دیالوگ چهارم:

خونسرد مثل همیشه ل*ب زد:
ــ عدالت، اون‌جوری نیست که تو فکر می‌کنی. عدالت، گاهی سال‌ها صبر می‌کنه. بعد میاد و مثل سوزن، آروم می‌زنه به قلب آدمایی که فکر می‌کردن فراموش شده.
فرهاد از آن طرف خط، با صدایی بریده گفت:
ــ اگه فکر می‌کنی با کشتن آدم‌ها می‌تونی اون شب‌ها رو برگردونی اشتباه می‌کنی. منم زخم خوردم. منم بدون انتخاب، گیر افتادم. تو دنبال دشمنی ولی من فقط یه پسربچه بودم، مثل تو!
تاکسیدرمیست چند ثانیه سکوت کرد. بعد، لبخند زد.
نه از سر شادی، از جنس درک. از جنس تسلیم.
ــ شاید واسه همین تو رو زنده نگه داشتم، فرهاد. چون تو فرق داری با اون بقیه! تو قراره بفهمی که زخم‌های بچگی، همیشه با خودشون یه جسد میارن.

دیالوگ پنجم:

هری: روی انسان‌های بی‌گناه و زنده آزمایش می‌کردین و توی این افتضاح دنبال تکامل می‌گردین؟ شما حق ندارین روی انسان‌های زنده آزمایش انجام بدین این ظلم به بشریته.
انگل(فراماسونر): یک نگاه به هم نوع‌های خودت بنداز بخاطر منابع آغازگر جنگ می‌شوین و دست به نابودی و کشت و کشتار می‌زنین با وجود این نوع هم نوع‌کشی به ما میگی ظالم؟مایی که باعث تکامل و پیشرفت شما انسان ها شدیم؟!
اگر امروز انسان‌ها زندگی آسوده و مدرنی دارند بخاطر وجود ماست.
ما از اول تاریخ همیشه وجود داشتیم زمانی که از آسمان شهاب سنگ بارید و گونه‌های جدید با شرایط جدید تغییر می‌کردند و خودشون رو با شرایط وفق می‌دادند ما وجود داشتیم.
گونه‌های زیادی را دیدیم ولی گونه انسان از همه باهوش‌تر بود و در یادگیری بسیار دقیق بودند.
ما به انسان‌ها یاد دادیم چگونه آتش درست کنند ما به انسان کمک کردیم تا در کنار رودخانه‌ها و آب‌ها تمدن بسازند. ما به وسلیه انسان‌ها اهرام مصر را ساختیم ما تاریخ را رقم زدیم.
 
عقب
بالا پایین