اختصاصی تمرین نویسندگی| سایه مولوی

HADIS.HPFHADIS.HPF عضو تأیید شده است.

مدیر اجرایی انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر اجرایی انجمن
مدیر رسـمی تالار
ناظر ارشد آثار
مترجم
رمان‌خـور
نویسنده رسمی رمان
نوشته‌ها
نوشته‌ها
7,262
پسندها
پسندها
35,480
امتیازها
امتیازها
903
سکه
5,082
به نام خدا

نویسنده‌ی محترم @سایه مولوی

در این تاپیک، تمرینات محول شده از سمت کارگاه آموزش رمان نویسی را قرار دهید.
امید است که روند کار مورد رضایت شما قرار گیرد.

مدرس دوره: @Azaliya
از ارسالِ پست اسپم خودداری نمایید.

با تشکر
|مدیریت بخش کتاب|
 
تمارین جلسه اول:

اگر رمان درحال تایپ دارید شخصیتی که در رمان دارید یا اگر ایده‌ای برای نوشتن رمان دارید و هنوز شخصیت خود را خلق نکردید
- برای شخصیت مورد نظر خود ( فرقی نداره که شخصیت را قبلا خلق کردید یا تازه میخواید اون رو خلق کنید) موارد زیر را توصیف کنید.
تمرین اول:

مشخصات(اسم و فامیل، سن و جنس) شخصیت: زن، اسم و فامیل: پریزاد رحمانی، سن: بیست و سه‌.
تایپ MBTI شخصیت: دلسوز، مهربان، محافظه‌کار، حساس و پر از کینه.
مشخصات ظاهری: موهای مشکی، چشمان کشیده و قهوه‌ای، پوستی سفید، ریز جثه با قدی نسبتاً کوتاه.
گذشته کوتاهی از شخصیت: این شخصیت در گذشته به‌خاطر خرج بالای داروهای مادرش مجبور به دزدی از مردان ثروتمند می‌شود و پس از مرگ مادرش هم برای در آوردن خرج خانه و مواد ناپدری‌اش از این‌کار دست نمی‌کشد.
تمرین دوم:
بازنویسی کمان یک شخصیت معروف: شخصیت راوی بی‌نام در رمان ربکا.

 هدف: شناخت مسیر تحول شخصیت از طریق تحلیل
 روش:
نقطه شروع شخصیت: دختری که سعی می‌کند مستقل باشد، اما بسیار خجالتی، ضعیف و با اعتماد بنفس پایین است.

زخم یا باور دروغین: او باور‌ دارد که جذاب نیست و کسی نمی‌تواند دوستش داشته باشد و به دلیل ندیدن محبت از کسی خود را دوست نداشتنی می‌پندارد.

نقطه تحول: او پس از ازدواج با ماکس دو وینتر و برگشتن به عمارت ماندرلی دچار تغییر و تحول میشود.

انتخاب‌های کلیدی: این‌که پس از شنیدن حرف‌های خانوم دانورس جای ناامید شدن و ترک کردن عمارت ماند و سعی کرد جلوی خانوم دانورس را بگیرد. پس از لو رفتن قتل ربکا جای جدا شدن از ماکس در کنار او ماند و کمکش کرد تا تبرعه بشود.

وضعیت نهایی: او پس از کمک به تبرعه‌ی همسرش اعتماد بنفس خود را به دست آورد و یاد گرفت که می‌تواند مقتدرانه و با قاطعیت رفتار کند.
 
تمارین جلسه دوم که باید توی دفترتون بنویسید.

تمرین اول:
۱- قهرمان با انگیزه خودخواهانه
هنرجو باید یک قهرمان خلق کند که کارهای درست انجام می‌دهد، اما فقط به خاطر منافع شخصی (شهرت، پول، لذت شخصی)
- آقای سهیل جاهدی، دارای پونزده سال تجربه توی رشته‌ی جراحی قلب و عروقِ کودکان.
سرش را بالا گرفت و درحالی که لبخندی بر ل*ب داشت ادامه داد:
- و البته کیه که ندونه شما پنج ساله به مناطق محروم سفر می‌کنید تا بچه‌هایی که مشکل قلبی دارن رو رایگان درمان کنین!
در جوابش لبخند زدم. چه کسی بود که بداند همین دکترِ به قول مردم پنجه طلا پسر خودش را بابت یک تعلل و ترس مسخره به خاطر یک مشکل قلبی از دست داده بود؟! چه کسی بود که بداند تمام آن کارهای مثلاً خِیر و عمل‌ رایگان کودکان محروم هم به‌خاطر سرپوش گذاشتن بر حس عذاب‌وجدانم از بابت مرگ پسرم بود که قصد خفه کردنم را داشت؟!





• باید یک شخصیت منفی طراحی کنید که نه قربانی گذشته است، نه محصول سرنوشت، بلکه از انتخاب‌های آگاهانه‌اش به این نقطه رسیده.
همچنان که دستانم را زیر شیر آب سرد گرفته بودم و با مالیدنشان به هم سعی داشتم خونی که بر رویشان خشک شده بود را پاک کنم به فکر اولین دفعه‌ای که تصمیم به قتل گرفته بودم افتادم. برعکس خیلی‌ها تصمیم من نه از روی احساس و نه از کینه بود، تصمیم من تنها برای پاکسازی دنیا بود؛ پاکسازی دنیا از شر آن آدم‌های کثیف و بی‌مصرف که کارشان نشستن در گوشه‌ی خیابان و مصرف موادی بود که عقلشان را زایل می‌کرد. آدم‌هایی که مثل یک انگل به کف شهر چسبیده و تنها باعث زشت و کریه شدن صورت شهر شده بودند.



۳:تغییر انگیزه پشت رفتار

یک رفتار کلیشه‌ای بده (مثلاً شخصیت همیشه دیر می‌آید)
او همیشه چهره‌ای خونسرد و بی‌روح داشت، در چهره‌اش نه اخمی میشد دید و نه لبخندی. حتی در مواقعی که ما به حد مرگ وحشت می‌کردیم هم او باز در چهره‌اش آثاری از ترس پیدا نبود.

باید دلیل جدید و غیرمعمولی براش پیدا کنید.
مثال: دیر آمدن چون شخصیت باور دارد ورود ناگهانی شانس می‌آورد.
همیشه از خونسردی بیش از حد او متعجب بودم تا این‌که یک روز به طور اتفاقی صحبت‌ تلفنی‌اش با یک پزشک را شنیدم و از حرف‌هایش فهمیدم که او به دلیل یک بیماری در دوران کودکی برخی از عصب‌های صورتش فلج شده و از این بابت است که هیچگاه در چهره‌اش احساسی نمود پیدا نمی‌کند و این درحالی است که او هم مثل ما خوشحالی، غم و ترس را حس می‌کند و تنها نمی‌تواند آن حس‌ها را در چهره‌اش بروز بدهد.

واکنش غیرمنتظره

۴: یک موقعیت کلیشه‌ای بده (مثلاً قهرمان با تهدید اسلحه مواجه می‌شود) باز هم پیش رویم ایستاده بود ‌و از عشق و عاشقی می‌گفت؛ از این‌که بدون من می‌میرد و با خنده‌هایم جان می‌گیرد. از این‌که دیوانه‌وار می‌خواهدم و اگر او را نپذیرم خودش را خواهد کشت.

باید واکنشی طراحی کند که برعکس انتظار معمول باشد.
مثال: قهرمان به جای مبارزه یا فرار، با مهاجم بحث فلسفی می‌کند.
هوفی کشیدم و چشمانم را در کاسه چرخی دادم. دیگر داشتم از این وراجی‌های او خسته و بی‌حوصله می‌شدم و او چرا نمی‌فهمید که من به چیزی به نام عشق اعتقاد ندارم؟! قدمی از او فاصله گرفتم و او همچنان مُصر بود که بی من این زندگی را نمی‌خواهد و من آیا کسی بودم که برایش دل بسوزانم؟! قدمی دیگر فاصله گرفتم و از داخل جیبم اسلحه‌ام را بیرون کشیدم و پیش پایش انداختم.
- اگه هنوز هم بدون من این زندگی رو نمی‌خوای پس بهتره خودت رو بکشی، چون من هیچ‌وقت نمی‌تونم این عشق کوفتی رو بفهمم!
 
عقب
بالا پایین