چالش [ تمرین نویسندگی ]1️⃣4️⃣

وقتی به آینه نگاه کردم از انعکاس تصویر لبخندی به لبهایم جاری شد. غرق در تصویر خودم شدم. این منم تونستم شد بالاخره اتفاق افتاد.. به تمام حرفهایی که تمام این مدت ذره ذره در تلاش بودند قبول کنم جا بزنم ولی با تمام زخم های تنم ادامه دادم.شبها از درد بدن خوابم نمی‌برد و پتو دور خودم میپیچیدم تا طلوع آفتاب بالش داخل دهنم جا میدادم تا کسی صدای زجر کشیدن هام متوجه نشه. کبودی های بدنم با کرم پودر مخفی میکردم اما الان مدال طلا گردنمه همه اون افراد الان بهم تبریک میگن بغلم میکنن و با غرور میگن میدونستیم بهش میرسی. با دستم اشک چشم هام پاک کردم. دانه های سفید لایه موهام شانه زدم و با تمام وجودم گفتم تو تونستی بهت افتخار میکنم دختر....
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Alirix
عقب
بالا پایین