شعر اشعار کوچوک اسکندر | شاعر ترکیه‌ای

(SINA)

مدیر آزمایشی تالار شعرکده
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایـشی تالار
مـدرس
ویراستار
تدوینگر
مشاور
نویسنده نوقلـم
نوشته‌ها
نوشته‌ها
1,172
پسندها
پسندها
5,803
امتیازها
امتیازها
438
سکه
4,677
پاییز را در گوشم زمزمه کن
جز تو معصومیتی ندارم
کودکی‌ام به انزوا گذشت
خسته‌ام از شمارش معکوس
به تعداد معشوقه‌هایم
خودک*شی کرده‌ام
طبیعتم،به سوی تو پر کشیدن است
این معما
سیم لختی‌ست که در دستانم گرفته ام
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: یمنا
چشم پوشیده ام از عشق،
به جای عکس توی شناسنامه ام
تکه ی شکسته ی آینه ای چسبیده است

روی شانه های بچه ها،
گروه های بازی زردآلویی شکل را می بینم
و آن مرد معصوم را
که می خواستی داخل هفده سالگی ات بگنجانی اش
لبخند باران گونه ات را
شاید در چهره ی نرم افزارهای جاسوسی تکرار کرده ام
پیامبر مُرد!
چونکه من تو را هیچگاه عریان ندیدم!
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: یمنا
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 2)
عقب
بالا پایین