بسمه تعالی
این تاپیک متعلق به رمان "سایههای تمرد" میباشد و هیچکس به جز نویسنده @Mayar حق ارسال اسپم ندارد.
این تاپیک متعلق به رمان "سایههای تمرد" میباشد و هیچکس به جز نویسنده @Mayar حق ارسال اسپم ندارد.
در حال تایپ نوشته در موضوع 'رمان سایههای تمرد | اثر Mayar'
درِ سنگین اتاق کولتر با صدای خشکی بسته شد. وارد همان اتاق سرد و بیروح شدم؛ اتاقی که همیشه بوی تهدید و بیاعتمادی میداد. دیوارهای خاکستری، چراغهای کمنور، و سکوتی که مثل خنجری در هوا معلق بود. کولتر پشت میز نشست، قامتش صاف و بیانعطاف؛ کاترین کنار در ایستاده بود، مثل سایهای آماده برای حمله. من، خیس از باران دیشب و خسته از تمام آنچه گذشته بود، در وسط اتاق ایستادم؛ تنها، زیر نگاه سنگینشان.
چند لحظه سکوت بود. فقط صدای نفسهایمان در اتاق میپیچید.
کولتر با صدای خشک و جدی گفت:
ـ خب! توضیح بده. کجا بودی؟ چرا بدون اجازه از محدوده خارج شدی؟
نگاهش را مستقیم جواب دادم، با جدیتی که میخواستم...
چند لحظه سکوت بود. فقط صدای نفسهایمان در اتاق میپیچید.
کولتر با صدای خشک و جدی گفت:
ـ خب! توضیح بده. کجا بودی؟ چرا بدون اجازه از محدوده خارج شدی؟
نگاهش را مستقیم جواب دادم، با جدیتی که میخواستم...