Tiam.R
مدیررسمی تالارنظارت+آزمایشی تالار ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر رسـمی تالار
ناظر ارشد آثار
ناظر اثـر
تدوینگر
تیمتعیینسطح
تیمسوشالمدیا
نویسنده نوقلـم
برترین ارسال کننده ماه
نویسنده عزیز، از اینکه انجمن کافه نویسندگان را برای ارتقای قلم خود و انتشار آثار ارزشمندتان انتخاب کردید، نهایت تشکر را داریم.
لطفا پس از هر پارت گذاری در گپ نظارت اعلام کنید. تعداد مجاز پارت در روز 3 پارت می باشد. در غیر این صورت جریمه خواهید شد.
پس از هر ده پارت، رمان شما باید طبق گفته های ناظر ویرایش گردد وگرنه رمان قفل می شود.
پس از ویرایش هر پستی که ناظر در این تاپیک ارسال کرده است، آن را نقل قول زده و اعلام کنید که ویرایش انجام شده است.
از دادن اسپم و چت بی مربوط جدا خودداری کنید
نویسنده: @malihe
ناظر: @حدیثه خانم
لینک تاپیک تایپ:
لطفا پس از هر پارت گذاری در گپ نظارت اعلام کنید. تعداد مجاز پارت در روز 3 پارت می باشد. در غیر این صورت جریمه خواهید شد.
پس از هر ده پارت، رمان شما باید طبق گفته های ناظر ویرایش گردد وگرنه رمان قفل می شود.
پس از ویرایش هر پستی که ناظر در این تاپیک ارسال کرده است، آن را نقل قول زده و اعلام کنید که ویرایش انجام شده است.
از دادن اسپم و چت بی مربوط جدا خودداری کنید
نویسنده: @malihe
ناظر: @حدیثه خانم
لینک تاپیک تایپ:
در حال تایپ موضوع 'رمان زرورق سفید| ملیحه حمیدی'
~الهی به امید تو~
عنوان: زرورق سفید
ژانرها: معمایی، روانشناختی
نویسنده: ملیحه حمیدی
ناظر: @حدیثه خانم
خلاصه:
همیشه فکر میکردم عشق، قدرتی بیحدوحصر دارد؛ آنقدر که میتوانست هر مانع و شکافی را تاب بیاورد. ولیکن زندگی ما، شبیه یک زرورق سفید بود؛ زیبا، درخشان و فریبنده، اما به شدت شکننده. گویی هر لحظه بیم آن میرفت که پاره شود و حقیقت زیرینش را آشکار کند.
مقدمه:
درد چیست؟
پلکهایم لبریز از قطرات مبهم اشکاند.
و تو شبیه تارهای بیجان یک ساز خاموشی
تو همانی که دلم میخواهد بنوازمش
که جان بگیرد و پرواز کند.
اما چرا کنج ویرانهی قلبم نشستی
چرا...
عنوان: زرورق سفید
ژانرها: معمایی، روانشناختی
نویسنده: ملیحه حمیدی
ناظر: @حدیثه خانم
خلاصه:
همیشه فکر میکردم عشق، قدرتی بیحدوحصر دارد؛ آنقدر که میتوانست هر مانع و شکافی را تاب بیاورد. ولیکن زندگی ما، شبیه یک زرورق سفید بود؛ زیبا، درخشان و فریبنده، اما به شدت شکننده. گویی هر لحظه بیم آن میرفت که پاره شود و حقیقت زیرینش را آشکار کند.
مقدمه:
درد چیست؟
پلکهایم لبریز از قطرات مبهم اشکاند.
و تو شبیه تارهای بیجان یک ساز خاموشی
تو همانی که دلم میخواهد بنوازمش
که جان بگیرد و پرواز کند.
اما چرا کنج ویرانهی قلبم نشستی
چرا...
- malihe
- انجمن ادبی کافه نویسندگان انجمن نویسندگان تالار تایپ رمان ملیحه حمیدی
- پاسخها: 4
- تالار: رمانهای درحال تایپ