برای بازمانده، رویداد دردناک تمام نمیشود؛ بلکه همیشه در حال رخ دادن است.
هر بار که بدن یا ذهن یادآور آن میشود، گذشته با تمام قدرتش بازمیگردد.
فرد ممکن است در ظاهر در زمان حال زندگی کند؛ کار کند، حرف بزند، بخندد!
اما در درون، هنوز در لحظهی خطر گیر کرده است.
همان ضربان تند قلب، همان حس بیپناهی، همان شرم و وحشت.
به همین دلیل، درمانگر نمیتواند با منطق و گفتوگو به تنهایی پیش برود.
تا زمانی که بدن و ذهن قربانی دوباره حس امنیت در زمان حال را تجربه نکنند،
هیچ روایت تازهای از گذشته ممکن نیست.