آیا از ترجمه راضی هستید؟

  • بله، روان است.

  • خیر، روان نیست.


نتایج فقط بعد از شرکت در نظرسنجی قابل رویت است.
رمان در حال ترجمه کالبد های گرم

ناظر: @DoNyA♡Gh
نام رمان: Warm bodies
نام نویسنده: آیزاک ماریون
نام مترجم: نوشین

ژانر: عاشقانه، ترسناک، هیجانی

خلاصه : این من رو ناراحت می‌کنه که ما حتی اسمامونم فراموش کردیم، خالی از هرچیزی هستیم و این برای من بزرگترین تراژدیه. دلم برای خودم هم تنگ شده و برای بقیه عذاداری می‌کنم، چون دلم می‌خواد که دوستشون داشته باشم اما نمی‌دونم که اونا کی هستند؟ درسته ما کالبدهای متحرکیم، جسد‌های گرم........!

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
IMG_20200421_125451_975.jpg


مترجم عزیز، ضمن خوش‌‌آمد گویی و سپاس از انجمن کافه نویسندگان برای منتشر کردن رمان ترجمه‌ شده‌ی خود؛ خواهشمندیم قبل از تایپ ترجمه‌ی خود قوانین زیر را با دقت مطالعه فرمایید

قوانین تالار ترجمه

برای درخواست تگ، بایست تاپیک زیر را مطالعه کنید و اگر قابلیت‌های شما برای گرفتن تگ کامل بود، درخواست تگ‌‌ترجمه دهید.

درخواست تگ برای رمان در حال ترجمه

الزامی‌ست که هر ترجمه، توسط تیم نقد رمان‌های ترجمه شده؛ نقد شود! پس بهتر است که این تاپیک را، مطالعه کنید.

درخواست نقد برای رمان در حال ترجمه

برای درخواست طرح جلد رمان ترجمه شده بعد از 20 پارت، بایست این تاپیک را مشاهده کنید.

درخواست جلد

و زمانی که رمان ترجمه‌ی شده‌ی شما، به پایان رسید! می‌توانید در این تاپیک ما را مطلع کنید.

اعلام اتمام رمان در حال ترجمه

مدیریت تالار ترجمه
موفق باشید.

|کادر مدیریت کافه نویسندگان|
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مقدمه:

ای شعر روایت گر تو میدانی
چه چیز مرا مجذوب میکند
نوشیدن از چشمه ابدیت
آن که بدان معناست که مردگان از قبرهایشان برمیخیزند
زندانی ها از سلول هایشان
گناهکاران از گناهانشان .
من فکر میکنم بوسه عشق حیوانیت درون مارا سرکوب میکند.
این تنها راه زندگی ابدی است.
آن که باید غیر قابل تحمل باشد، اگر زندگی کند
درمیان گل های درحال مرگ و فریاد بدرود ها
فرا تر از آواز سازِ رویا های نابود شده ی ما....
(هربرت میسون)

پارت ۱
قدم اول: خواستن

من مردم، ولی این خیلی بد نیست. یاد گرفتم که چطور اینطوری زندگی کنم.
متاسفم احتمالا نمی‌تونم خودم رو معرفی کنم، ولی خوب من اسمی ندارم، به ندرت ممکنه یکی از ما داشته باشه. ما اونا(اسمامون) رو گم کردیم مثل کلیدهای ماشین و فراموش کردیم مثل سالگردها. مال من شاید با آر (R) شروع می‌شد، ولی این تنها چیزیه که الان می‌دونم. خنده داره چون قبلاً وقتی زنده بودم همیشه اسم بقیه آدمارو فراموش می‌کردم.
دوستم ام (M) می‌گه:
- مسخرگی زامبی بودن اینه که همه چیز خنده داره اما تو نمی‌تونی بخندی چون لب*ات فاسد شده.
هیچ کدوم از ما منحصراً جذاب نیست، اما مرگ با من مهربون‌تر بود، یک جورایی.
من هنوز تو مراحل اول پوسیدگی هستم. فقط پوست خاکستری،بوی ناخوشایند و دایره‌هایی سیاه زیر چشم‌هام دارم.
من تقریباً مرده بودم به عنوان یه مرد زنده به خاطر نیاز به مسافرت. فک کنم قبل از این که تبدیل به زامبی بشم به بیزینس من بوده باشم. یه بانکدار یا یه دلال یا یه جوان که دنبال دست و پا کردن کاری بود، چون انصافاً لباسای خوبی پوشیدم،شلوار سیاه مردانه، پیراهن طوسی، کروات قرمز.
اِم بعضی وقتا در این باره بهم ‌می‌خنده. او به کرواتم اشاره می‌کنه و سعی می‌کنه بخنده، یه صدای خفه غرغره مانند که از ته دل و رودش میاد.

لباساش یه شلوار جین و تیشترت سفیر سادست ولی تیشرتش الان خیلی ترسناک به نظر میاد، به نظرم باید یه رنگ تیره تر انتخاب می‌کرد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین